مسعود پزشکیان که بلافاصله پس از ورود به فرودگاه زابل به محل اسکان ۵۰ سال قبلش در روستای کلوخی رفت و با رویت خشک شدن انهار و باغات منطقه؛ به درک نسبتا درستی از خشکسالی رسیده بود، در جریان سخنرانی اش در میان مردم عنوان کرد که وضع زابل نسبت به ۵۰ سال قبل بدتر شده و با دیدن این شرایط دلم گرفت.
مادامی که پزشکیان به عنوان نیروی سپاه ترویج در سیستان سکونت داشت، سیستان جمعیتی بالغ بر ۵۰۰ هزار نفر داشت، اما قهر طبیعت، بدعهدی همسایه شرقی و رویکرد هیدروپلیتیک این کشور، گرد و غبار، فساد اداری و مدیران نالایق وضع اسفناکی به سیستان تحمیل کرده که علی رغم زاد و ولد و کاهش مرگ و میر نوزدان نسبت به ۵۰ سال قبل، جمعیت کنونی سیستان حدود ۴۰۰ هزار نفر برآورد می شود.
اهالی سیستان در گذشته غالبا به کار کشاورزی، دامپروری و صیادی مشغول بودند؛ در حال حاضر در سیستان حدود ۶۰ هزار بهرهبردار کشاورزی به دلیل ضعف ایران در حوزه دیپلماسی آب از بیکاری رنج می برند، به مشاغل کاذب روی آورده و تعداد قابل توجهی جلای وطن کرده و در حاشیه کلانشهرها ساکن شدند. کشاورزان منطقه مادامی که سند اراضی کشاورزی خود را دریافت کردند؛ بهای حقابه زمین خود پرداخت کردند، اما طی چند دهه گذشته، مدیریت اسفناک منابع آبی حق این کشاورزان را تضییع کرده و آب را با اولویت شرب در مخازنی ذخیره کردند و اگر کشاورزی در مقیاس کوچک از آب لوله کشی برداشت می کرد، با جرایم سنگین مواجه می شد. از طرفی دولت ها در قبال این اجحاف، حق نکشتی به مردم سیستان پرداخت نکردند و نابودی یک فرهنگ را به نظاره نشستند.
مسعود پزشکیان در سیستان با یک پارادوکس مواجه شد؛ ۵۰ سال قبل سیستان بخش قابل توجهی از گوشت و غلات کشور را تامین می کرده و غالب مردم نیازی به دستگاه دولتی نداشتند، چه برسد به نهادهای حمایتی، اما اکنون علاوه بر خشک شدن مزارع و باغات منطقه، رئیسجمهور با این واقعیت مواجه شد که ۶۰ درصد اهالی سیستان تحت پوشش نهادهای حمایتی هستند!
چرا مطالبه واحد تمام اقشار سیستان حقابه رودخانه هیرمند است؟
مادامی که سیلابهای رودخانه هیرمند وارد سیستان می شد، مشاغل سنتی کارکرد خود را داشتند و مردم روزی خود را کسب می کردند و برای کسب روزی، عزت نفس شان در نهادهای حمایتی از بین نمی رفت. از طرفی جاری شدن آب در انهار و اراضی کشاورزی و تالابی در تثبیت شن های روان موثر واقع می شد و شرایط آب و هوایی مطلوب تر بود.
سیستانی ها هیچ آینده ای برای خود متصور نیستند
رویکرد هیدروپلیتیک افغانستان و سدسازیهای این کشور، اهالی سیستان را به شدت نگران کرده، اما ساختار دیپلماسی پاسخ منطقی به ایننگرانی ها نداده است؛ از طرفی مردم به این درک رسیدند که عدم کارکرد دیپلماسی آب کشور ناشی از تعارض منافع است.
سیستان به خط مقدم امنیت ملی، امنیت آبی و زیستی تبدیل شده است. بند کمال خان، چهارم فروردین سال ۱۴۰۰ با رویکرد مهندسی اجتماعی، احیای اراضی گودزره و اسکان پشتون های ناقل در اینمناطق و در امتداد مرز ایران و همچنین به عنوان ابزار کنترل سیلاب رودخانه هیرمند برای اخذ امتیازات سیاسی و اقتصادی احداث شد. سد بخشآباد نیز با پیشرفت فیزیکی ۷۰ درصدی با مشارکت ترکیه و قطر بر روی سرشاخه مهم فراه در حال احداث است که تاثیرات مهمی در شرایط زیستی و تثبیت خاستگاههای گرد و غبار دارد. در صورت تکمیل و افتتاح سد بخش آباد و کارکدد بند انحرافی کمالخان، هیچ آبی وارد دشت سیستان و تالاب بینالمللی هامون نخواهد شد و کل این مناطق به محل برداشت گردوغبار بدل میشود و یک وضعیت آخرالزمانی را بر مناطق سیستان و نیمه شمالی سیستان و بلوچستان، ولایت های غربی افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان حاکم می کند.
چنین شرایطی توسعه سیستان و بلوچستان را غیر ممکن می کند و موجب خالی شدن نیمه شمالی استان از سکنه خواهد شد.
اظهارات وزیر نیرو و رئیس جمهور مبنی بر اینکه “با گفت و گو با مقامات افغانستان، حقابه سیستان را پیگیری میکنیم” تا کنون ره به جایی نبرده و نخواهد برد و صرفا بدعهدی های مقامات افغانستان و طالبان را یادآور میشود.
استراتژی افغانستان در قبال مسئله آب مشخص است، اگر دولت چهاردهم اراده ای برای حل مشکلات منطقه دارد، بایستی با ابزارهای متعدد حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی در اختیارش یک ضد استراتژی برای مقابله با رویکرد هیدروپلیتیک افغانستان تعریف کند؛ در غیر اینصورت تا چند سال آینده، سیستان به شهر سوخته دیگری تبدیل می شود که شاید توسط هیچ باستان شناسی کشف نشود.
فرشید عابدی








