نگاهی تحلیلی بر افول فرهنگی سیستان و بلوچستان در سایه‌ی سوءتدبیر
نگاهی تحلیلی بر افول فرهنگی سیستان و بلوچستان در سایه‌ی سوءتدبیر
غروب دیار فرهنگ‌خیز سیستان و بلوچستان، اینک نه در آفتاب شکوفایی که در سایه‌ی بلند مدیریت نادرست سنگین می‌نماید که گویی بر پیکره‌ی نحیف هنر و اندیشه این مرز و بوم، خزان را حکمفرما ساخته است. گذر نزدیک به یک سال از انتصاب مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، نه تنها نویدبخش طلوعی تازه نبوده، که بر ابهامات گذشته افزوده و جامعه‌ی هنری را در دریایی از بلاتکلیفی و یأس فرو برده است. گویا اداره‌ای که باید پرچمدار هویت‌سازی و مقابله‌ی نرم با هرگونه انحراف باشد، خود در گردابی از بی‌برنامگی، فقدان کارشناسی و شفاف‌ستیزی دست و پا می‌زند.

در این میانه آنچه بیش از همه دردناک می‌نماید، پژمردگی نهادهایی است که روزگاری نبض حیات فرهنگی استان بودند؛ انجمن‌ها. انجمن نمایش، که باید مدرسه‌ی هنرهای ناب صحنه‌ای باشد، در سکوت آموزش‌ ناخوردگی به سر می‌برد و تئاتر استان را به تولید آثاری ضعیف و عاری از اصالت محکوم کرده است. انجمن سینمای جوان که می‌بایست چشمه‌سار کشف استعدادها باشد، با کم‌رونق‌ترین دوره‌ی ثبت‌نام مواجه گشته. انجمن موسیقی، در بلاتکلیفی انتخابات به سر می‌برد و انجمن شعر و ادبیات، این خانه‌ی پرآوازه‌ی اهل قلم، به محفلی دربسته برای تکرار مکررات و تجلیل‌های بی‌مایه تبدیل شده است. این همه گواه روشنی بر این حقیقت است که دو بال اصلی پرواز فرهنگی، یعنی آموزش و تولید، در سایه‌ی مدیریت کنونی به شدت شکسته‌اند.
اما فریاد بلند این افول، تنها از خاموشی انجمن‌ها برنمی‌خیزد. نحوه‌ی تخصیص بودجه‌های کلان، خود مجرایی برای بازتولید فقر فرهنگی شده است. میلیاردها تومان، به جای آنکه در مسیر خلق آثار ماندگار، حمایت از هنرمندان صاحب‌اندیشه و تقویت نهادهای مردمی هنر قرار گیرد، عمدتاً از مجرای قرارداد با چند موسسه‌ی خاص و اغلب بی‌گانه با عمق هنری، به برگزاری همایش‌های تکراری، سخنرانی‌های بی‌حاصل و پروژه‌های کم‌بازده سرازیر شده است. پدیده‌ی شوم بنگاه‌داری فرهنگی و قدرت‌گیری دلالان عرصه فرهنگ رونقی تازه یافته و بودجه‌ی عمومی، ناخواسته به ابزاری برای ثروت‌اندوزی معدودی شده که اغلب نه به هنر، که به نسبتی سببی با هنرمندان متصل‌اند. این رویه نه تنها هیچ تحول فرهنگی را رقم نزده که بر بی‌اعتمادی هنرمندان به ساختار مدیریتی افزوده است.
طرح تحول فرهنگی نیز در عمل، به سرابی در این بیابان بی‌آب بدل گشت. فراخوان‌ها داده شد، طرح‌ها ارائه گردید، اما هرگز پاسخ‌های کارشناسی و دلایل رد یا تأیید، به صاحبان اندیشه ابلاغ نشد. این عدم شفافیت بزرگ‌ترین خنجر را به پیکره‌ی اعتماد عمومی زد و نشان داد که گویا تصمیم‌گیری‌ها در پشت درهای بسته و بر مبنای معیارهایی غیرهنری صورت می‌پذیرد. از سوی دیگر در حالی که جریان‌های تندرو و تجزیه‌طلب با تولیدات رسانه‌ای حساب‌شده به دنبال جذب جوانان ناراضی هستند، موضع و اقدام عملی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در مقابله‌ی فرهنگی با این جریان‌ها، نامشخص و کم‌اثر به نظر می‌رسد. گویی دستگاه متولی فرهنگ، از عرصه‌ی این نبرد نرم غافل مانده است.
تراژدی زمانی عمیق‌تر می‌شود که مدیر این دستگاه، به جای پاسخگویی شفاف و رودررو با منتقدان و هنرمندان، در فضایی امن و به دور از پرسش‌های ناخوشایند، به ارائه‌ی گزارش‌های کلیشه‌ای می‌پردازد. این گریز از پاسخگویی، خود اعترافی نانوشته به ناتوانی در مدیریت بحران‌های پیش‌روست. ایشان اگرچه در کلام انسان‌هایی خوش‌برخورد و دلسوز جلوه می‌کنند، اما مدیریت فرهنگی، فراتر از سخن‌رانی‌های دلنشین است. مدیریت فرهنگی نیازمند عزمی راسخ، دانشی عمیق، شفافیتی بی‌پرده و اراده‌ای استوار برای احیای نهادهای فرسوده و مقابله با فسادهای نهادینه شده است.
وضعیت کنونی زنگ خطری جدی برای تمامی دستگاه‌های نظارتی و مدیریتی بالادستی است. ادامه‌ی این روند، نه تنها به حذف تدریجی هنر اصیل و هنرمند متعهد از عرصه‌ی استان خواهد انجامید بلکه می‌تواند با ایجاد خلاء فرهنگی، میدان را برای جریان‌های معاند و انحرافی باز کند. سیستان و بلوچستان، این گهواره‌ی فرهنگ و مقاومت، شایسته‌ی مدیریتی جسور، کارآمد، پاسخگو و آشنا با پیچیدگی‌های بوم‌ی است. مدیریتی که بتواند بار دیگر انجمن‌ها را به کانون پویش هنری تبدیل کند، بودجه را در مسیر تولید آثار فاخر و آموزشی اثرگذار هدایت نماید و با شفافیت کامل، اعتماد ازدست‌رفته‌ی جامعه‌ی هنری را بازگرداند. زمان آن است که پیش از آنکه خسران این سوءمدیریت، جبران‌ناپذیر شود، با نگاهی عمیق و قضاوتی عادلانه، در این ساختار فروپاشیده، بازنگری اساسی صورت پذیرد.
سلطانعلی عابدی