سیستان و داستان توسعه‌ای که هیچ‌وقت آغاز نشد
سیستان و داستان توسعه‌ای که هیچ‌وقت آغاز نشد
در کشوری که توسعه به شعار تبدیل شده و نه سیاست، باید ایستاد و دوباره نگاه کرد؛ چرا بسیاری از مناطق از جمله سیستان، همچنان درگیر بحران‌ هستند. چرا با گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، محرومیت نه‌تنها کم نشده، بلکه گاه به شکل تازه‌تری بازتولید شده است؟

نخست باید پذیرفت که مسئولان، برخاسته از همین مردم‌اند. آن‌ها حاصل همین فرهنگ، همین انتخاب‌ها و همین آموزش‌اند، اما نکته این‌جاست که وقتی توسعه به ابزار بازی‌های جناحی تبدیل شود، مردم تنها قربانیان بازی قدرت خواهند بود.

چپ، راست یا میانه فرقی ندارد. وقتی ریل‌گذاری اشتباه است یا قطاری روی آن حرکت نمی‌کند و به سرانجام نمی‌رسد. مردمی که مقصد را نمی‌شناسند، مسافر مسیر نامعلوم‌اند؛ و این خلاصه‌ی تلخِ تجربه‌ی توسعه در مناطق محرومی مثل سیستان است.

سال‌هاست آمایش سرزمینی فراموش شده؛ برنامه‌هایی نوشته می‌شوند که ربطی به واقعیت زندگی مردم ندارند. نخبگان محلی حذف شده‌اند و آن‌چه جایگزین‌شان شده، کاغذبازی‌های تکراری است. توسعه، در سیستان بیشتر شبیه نمایش است تا واقعیت؛ بیشتر شبیه استندآپ کمدی‌ست تا سیاستگذاری جدی.

وقتی پژوهش جای خود را به توصیه‌های شفاهی می‌دهد و برنامه‌ریزی با رَمل و اسطرلاب پیش می‌رود، نه تنها پیشرفت رخ نمی‌دهد، که حتی گاه از نقطه‌ی شروع نیز عقب‌تر می‌رویم. توسعه اگر علمی، مشارکتی و منطقه‌محور نباشد، هر چه هست، توسعه نیست.

امروز سیستان، آینه‌ای‌ست تمام‌نما از آن‌چه “توسعه‌نیافتگی مزمن” می‌نامند. از زیرساخت و آب گرفته تا آموزش و اقتصاد، همه چیز در وضعیتی بحرانی یا نیمه‌تعطیل است. با این حال، کسی پاسخگو نیست. چون هیچ‌گاه از ابتدا قرار نبود کسی پاسخگو باشد.

اکنون زمان آن رسیده که به جای شعار، نگاه ملی به توسعه بازتعریف شود. تا زمانی که نخبگان حذف می‌شوند، مردم فقط مخاطب سخنرانی‌اند‌ و تصمیم‌ها از بالا و بدون شناخت واقعی از مناطق گرفته می‌شود، توسعه در حد رؤیا باقی خواهد.

محمد نارویی

فعال و محقق هنری و اجتماعی