من و همنسلانم که امروز به دلیل فقدان فعالیت نسلهای گذشته، پیشکسوت فیلمسازی استان محسوب میشویم، با نمایشهای طنز روزهای جمعه صدا و سیما در دهه شصت شمسی با تلویزیون آشنا شدیم. علی انصافجو، پیشکسوت بازیگری در نقش یک معتاد جلوی دوربین میرفت. نمایشها اگرچه موقعیت دراماتیکی نداشتند، اما نوپایی کار چنان صمیمیتی در خود داشت که مخاطب را یافت و در پیامرسانی تأثیرگذار بود. در آن روزها صدا و سیما فقط روزهای جمعه برنامه داشت و سالها بعد، عصر روزهای دیگر هم برنامههای گزارشی به مدت کوتاهی روی آنتن میرفت که من و برخی از فیلمسازان استان در بخشهایی از آن مشارکت داشتیم.
با تأسیس شبکه هامون در سال ۱۳۸۲، فیلمسازان انجمن سینمای جوان به این شبکه پیوستند و نخستین تلاشها برای ساخت سریال و فیلم داستانی بلند و تعامل با فرهادی، مدیر وقت شبکه هامون، از سوی من و جواد سلماننژاد بی نتیجه ماند اما به ساخت نماآهنگ و کسب جوایز معتبر تلویزیونی انجامید. این تلاشها در دوره علینژاد، مدیرکل بعدی نیز ادامه یافت، اما او به نیروهای بومی اعتماد نداشت و فرصتهای سریالسازی و تلهفیلم را که تازه در کشور باب شده بود، به همشهریان و دوستان خود داد. باز هم هنرمندان بومی به هدف خود نرسیدند. اگرچه علینژاد در ماههای پایانی مدیریت خود، به دلیل نقدهای رسانهای، تغییر عقیده داد و در جلسه مشترک سهنفری من، کردستانی (معاون سیمای وقت) و جناب علینژاد مقرر شد از این پس تولیدات به هنرمندان بومی سپرده شود، اما متأسفانه با رفتن او این امر محقق نشد.
با آمدن رضا رحیمی، بالاخره نوبت به بومیها رسید. رحیمی به دلیل علاقهمندی به تولیدات داستانی، فرصتی به وجود آورد تا همه فیلمسازان و نویسندگان استان مشغول کار شوند. حمایتهای بیدریغ این بزرگمرد باعث شد همه به کار مشغول شوند؛ فیلمسازان، بازیگران، کارگردانان نمایش و کارکنان صدا و سیما. اگرچه در بدو امر تولیدات داستانی نمرات قابل قبولی نداشتند، اما رفتهرفته به دلیل اعتماد و حمایت مدیرکل وقت، نمرات به شصت و هفتاد از صد رسید تا پاسخ اعتماد رضا رحیمی داده شود. برخی تولیدات آن سالها صددرصد عوامل بومی داشتند؛ از نویسنده تا تهیهکننده، از کارگردان هنری و تلویزیونی تا بازیگران، تصویربرداران، صدابرداران و تدوینگران. در این دوران طلایی، مردم به دیدن شبکه استانی روی آوردند و فضایی شاد و دلچسب بر سرگرمیهای تلویزیونی استان حاکم شد.
اما با رفتن رضا رحیمی و آمدن مدیران بعدی، جسته و گریخته تولیداتی انجام شد، ولی دیگر آن دوران تکرار نشد. رفتهرفته گروههایی که شکل گرفته بودند و همزمان میتوانستند دو پروژه را در استان کلید بزنند، از هم پاشیدند.
در سالهای اخیر، علیرغم وعدهها و تمایل هنرمندان فیلمساز به همکاری با شبکه هامون و به دلیل بحران کار و عدم حمایت دولت از فیلمسازان، آنها علاقهمند همکاری با شبکه هامون بودهاند، اما متأسفانه زمینه همکاری مهیا نشد. با تغییر مدیران و روی کار آمدن مدیرانی که نه استان را میشناسند، نه با هنرمندان استان آشنایی دارند و نه علاقهمند به استفاده از نیروهای بومی در بخشهای مهمی چون کارگردانی و نویسندگی هستند، احتمال هرگونه همکاری از میان رفته است.
اخیراً مطلع شدم سریال پنج ارغن با عوامل بومی در حال ساخت است، اما کارگردان تلویزیونی را از کرمان آوردهاند. این سریال برای پخش از شبکه استانی تهیه و تولید میشود. نکته جالب توجه این است که مدیریت شبکه هامون به یکی از اساتید فیلمسازی استان، یکی از بهترین سریالسازان و کسی که توانسته لحظات خوبی را برای مردم استان و بهویژه سیستانیزبانها رقم زند، اعتماد نکرده و ترجیح داده کارگردان تلویزیونی را از کرمان بیاورد. البته در اینکه هر تهیهکننده و سرمایهگذاری حق دارد عوامل خود را از هر شهر و استانی بیاورد، اصلاً بحثی نیست، نهایتاً این محصول تلویزیونی است که باید به نقد نشیند. اما نقد من در این میان به مدیرانی است که در سخنرانیها از استعدادهای درخشان استان میگویند، ولی در موقع عمل غیربومیها را ترجیح میدهند.
به دلیل کنجکاوی درباره علی امانی، کارگردان تلویزیونی کرمانی، تحقیق کردم. او به همراه برادرش امین به صورت اشتراکی، چندین سریال تلویزیونی و تلهفیلم برای کرمان تهیه و تولید کردهاند. سریال خانه مادری این کارگردان نمره ۳.۴ از ۱۰ گرفته است، یعنی اثری کمارزش، کمکیفیت و نه چندان مهم. سریال تلویزیونی بیبیگندم از این دو برادر کارگردان نمره ۵/۴ به دست آورده است؛ یعنی اثری متوسط.
وقتی مدیرکل صدا و سیمای استان و معاون سیمای او، به دلیل وابستگی فکری با مدیران ارشد صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بر این کرسیها تکیه زدهاند و نه نسبت به هنرمندان استان دغدغهمند هستند، نه شناختی نسبت به استان دارند، و بدتر از همه در طول عمر خود یک دقیقه برنامه تولید نکردهاند، چنین تصمیماتی دور از ذهن نیست.
ملک آباد سریال دیگری که در حال تولید از سوی معاونت امور استانهاست، تنها تهیهکننده آن بومی است و سایر عوامل اصلی سریال غیربومیاند. سریال بادار نیز کاملاً با گروهی غیربومی، بیاطلاع از فرهنگ رایج در منطقه، در سیستان ساخته شد. این سریال هنگام پخش نه تنها مورد استقبال واقع نشد، بلکه صدای اعتراض مردم نیز به دلیل استفاده نادرست از گویش سیستانی برخاست. نتیجه این تصمیمهای اشتباه باعث شده تا مخاطبان تلویزیون استانی کم و کمتر شوند.
این روزها که به این تاریخچه مینگرم، میبینم چگونه رؤیایی که روزی با شور و امید آغاز شد، رفتهرفته رنگ باخته است. شبکه هامون که قرار بود بستری برای شکوفایی استعدادهای بومی باشد، امروز به دستان بی اطلاعی سپرده شده که نه زبان این خاک را میفهمند، نه فرهنگش را و نه دغدغههای مردمش را. و هنرمندان بومی، همانهایی که سالها در انتظار فرصتی برای تهیه و تولید آثار ارزشمندی بودند، اکنون با دستان خالی و قلبی شکسته، تماشاگر فروپاشی رؤیای خود هستند.








