تناقض محوری این سند زمانی آشکار میشود که رئیس سازمان برنامهریزی استان از یکسو از تدوین سیزده بسته اجرایی در حوزههای حیاتی چون منابع آب و محیطزیست سخن میگوید، اما از سوی دیگر در نشستی دانشگاهی با محوریت مقابله با ریزگردها، ناگهان از پژوهشگران و دستگاههای اجرایی میخواهد که تا ظرف ۱۰ روز مطالعات خود را درباره کنترل گرد و غبار در تالاب هامون ارائه دهند. این درخواست فوری افشاگر واقعیتی تلخ است؛ سندی که ادعای جامعیت دارد، نه تنها برنامه مدونی برای مواجهه با بحرانسازترین چالش محیطزیستی استان ندارد، بلکه حتی مطالعات موجود را جمعآوری نکرده است. این همان نقطهای است که سند از مسیر توسعه منحرف شده و به فهرستی از پروژههای پراکنده تبدیل میشود.
بحران گرد و غبار در سیستان نه یک معضل فرعی که تهدیدی وجودی است. تکمیل سد بخشآباد در افغانستان بر سرشاخه فراهرود، قطع کامل ورود آب به تالاب هامون سابوری و گسترش کانونهای بحرانی ریزگرد را در افقی نزدیک رقم خواهد زد. توسعه آبکندهای سرشیله و ترکیب گرد و غبار تالاب با خاک اراضی کشاورزی و ملی سیستان، غلظت و سرعت انتقال ریزگردها را چنان افزایش داده که کیفیت هوای زاهدان، مرکز استان، را نیز تحتتأثیر قرار داده است و با قطع ورود جریان آب از افغانستان به سیستان، تبدیل شدن دشت سیستان و تالاب بینالمللی هامون به محل برداشت گرد و غبار دور از ذهن نیست. این فاجعه تنها یک بحران زیستمحیطی نیست؛ بلکه محرک اصلی مهاجرت سرمایه انسانی و فرار سرمایه است. هر موج گرد و غبار نیروی انسانی ماهر را به خارج از استان میراند و سرمایهگذاران را از ورود، منصرف میکند و به این ترتیب دو پیشنیاز اصلی توسعه را بهطور همزمان از استان سلب میکند. سندی که این چرخه مخرب را درک نمیکند، چگونه میتواند راهکاری برای توسعه ارائه دهد؟
اما مشکل فراتر از غفلت از بحران گرد و غبار است. سیستان و بلوچستان از همان ابتدا محصول تقسیمات جغرافیایی غیرکارشناسی بوده که مطالعات پیش از انقلاب نیز به آن اشاره کردهاند. در هم قرار گرفتن سه منطقه طبیعی متمایز سیستان، سرحد و مکران، هر یک با اقلیم، فرهنگ، اقتصاد و جمعیت متفاوت، مستلزم برنامهریزی دقیقی است که این پیچیدگیهای درهمتنیده را در نظر بگیرد. سندی که این تنوع را نادیده میانگیزد و کارشناسان و نهادهای مدنی را از فرآیند تدوین حذف میکند، در واقع خود را از دانش محلی و شناخت بومی محروم کرده است. این رویکرد تکبعدی و متمرکز بر پروژههای زیرساختی، همان الگویی است که در ادوار گذشته بارها تکرار شده و هر بار به شکست انجامیده است.
سندهای متعدد آمایشی و توسعهای که در دهههای گذشته تدوین شدند، هیچکدام به توسعه پایدار نینجامیدند، چرا که همگی از همین نارسایی بنیادین رنج میبردند؛ فقدان جامعیت و تمرکز صرف بر جاده، بندر، معدن و مسیر ریلی. این پروژههای زیرساختی، درحالیکه در کوتاهمدت نتایج قابلرؤیتی دارند و برای تأمین اعتبار نیز جذاباند، از پاسخگویی به چالشهای ساختاری استان عاجزند. توسعه واقعی مستلزم ترسیم چشماندازی جامع است که موانع بر سر راه بخش خصوصی را برطرف کرده و بستری برای سرمایهگذاری پایدار فراهم آورد، اما چگونه میتوان از بخش خصوصی انتظار سرمایهگذاری داشت وقتی هر چند ماه یکبار موج گرد و غبار فعالیت اقتصادی را فلج میکند و نیروی کار ماهر به دیگر نقاط کشور مهاجرت میکند؟
سند توسعه سیستان و بلوچستان محصول تحقیقات مقطعی و بر اساس فشار بالادستی در بازههای زمانی کوتاه است، نه نتیجه فرآیندی مشارکتی و کارشناسانه. این رویکرد بداههای که در درخواست ۱۰ روزه برای ارائه مطالعات گرد و غبار خود را نشان داد، تکرار همان خطاهایی است که سالها بودجههای کلان را به هدر داده و جز پروژههای بیبازده چیزی به جا نگذاشته است. استان سیستان و بلوچستان نیازمند سندی است که بر مبنای شناخت عمیق از پیچیدگیهای ساختاری، اقلیمی و اجتماعی آن تدوین شود، سندی که بحرانهای حیاتی چون گرد و غبار را نه به عنوان یک بند فرعی، بلکه بهمثابه محور اصلی برنامهریزی در نظر بگیرد و سندی که نهادهای مدنی و کارشناسان مستقل را شریک واقعی تصمیمگیری بداند. بدون این بنیان، هر سندی صرفاً تکرار گذشته و وعدهای بیپاسخ خواهد بود.








