نمونهٔ عینی این امر را میتوان در معضل دیرپای پسماند مشاهده کرد. موضوعی که نه تنها نمای شهر را مخدوش میکند، بلکه به بحرانی بهداشتی و زیستمحیطی تبدیل شده است. جالب آنکه راهحل این مشکل، سالها پیش در همین شهر آزموده شده و نتیجهبخش بوده است. حدود دو دهه قبل، در منطقه یک شهرداری زاهدان، طرح تفکیک زباله از مبدأ با موفقیت به اجرا درآمد. در آن نظام مند، سطلهای مخصوص در اختیار شهروندان قرار میگرفت، زبالهها به صورت مجزا جمعآوری و حمل میشد و در نهایت، مواد بازیافتی راهی کارخانههای مربوطه میشد. این سیستم کارآمد، همچون میراثی ارزشمند از مدیری به مدیر بعدی منتقل شد تا اینکه در دوران عبدالقادر پربار، این سامانهٔ منظم فروپاشید. دلایل این انحطاط را میتوان در عدم آگاهی از شیوههای مدرن مدیریت پسماند، انتصابات غیرتخصصی، زیر و رو کردن ساختار سازمانی و جابهجایی نیروهای مجرب و آموزشدیده و در یک کلام، بیبرنامگی مطلق در معاونت خدمات شهری و مناطق پنجگانه جستجو کرد.
پس از آن، در دوران محمد امیر براهویی، تلاشهایی برای احیای این ساختار از ناحیه شمالی شهر آغاز شد، اما این تلاشهای نوپا نیز به دلیل کارشکنیهای داخلی، جذب نیروهای فاقد تخصص بر پایه روابط فامیلی و نه شایستگی، عقیم ماند و بار دیگر شهر به نقطه اول بازگشت. این بیانضباطی سازمانی و ناهماهنگی میان ادارات زیرمجموعه، ضربهای مهلک بر پیکره خدماترسانی شهری وارد کرده و هر روز بر پیچیدگی و غلظت مشکلات میافزاید.
وضعیت کنونی جمعآوری زباله در شهر، خود گواه این نابسامانی است. وقتی در طول بیست و چهار ساعت، تنها یک بار و آن هم برای کمتر از ده دقیقه در هر محله، خودروی جمعآوری زباله حاضر میشود، به این معناست که برای ۲۳ ساعت و ۵۰ دقیقه، زبالهها در گوشه و کنار معابر رها شدهاند. این فرصت طلایی برای زبالهگردهایی است که برای تأمین معاش خود، و نیز حیوانات مهاجم برای رفع گرسنگی، کیسههای زباله را پاره کرده و محتویات آن را در تمام سطح معابر پراکنده میکنند و چشماندازی نازیبا و به شدت غیربهداشتی را به نمایش میگذارند.
راه برونرفت از این بحران، نیازمند تدبیر و عزمی راسخ است. وقتی الگویی مشخص در سایر کلانشهرهای کشور و حتی در خود منطقه یک زاهدان نتیجه داده است، دلیلی برای تعلل وجود ندارد. شهرداری موظف است برای احیای این سازوکار تلاش کند. حلقه گمشده این سیستم، مشارکت شهروندان است. مادامی که زباله مستقیماً و در ساعت مقرر به دست مأمور جمعآوری تحویل داده نشود، تمام زحمات پیشین بر باد خواهد رفت. معادله بسیار ساده است: مردم موظف شوند در ساعتی معین، زبالههای خود را به خودروی حمل تحویل دهند و شهرداری نیز متقابلاً متعهد شود که خودروهایش به منظم در همان ساعت دقیقاً در محل حاضر شوند. در این میان، آگاهیبخشی به شهروندان و اطلاعرسانی گسترده دربارهٔ جدول زمانی جدید، وظیفهٔ ذاتی نهادهای فرهنگی و روابط عمومیهای شهرداری است که باید از تمامی ظرفیتهای رسانهای، اعم از سنتی و مدرن، بهره بگیرند.
بیتردید، برقراری این نظم و انضباط کاری دشوار است، اما بدون آن، شهر تا ابد این معضل شرمآور را با خود به یدک خواهد کشید.
اما داستان زباله تنها به جمعآوری منظم ختم نمیشود. کارخانه بازیافت، حلقهٔ گمشده و کلید طلایی حل این معماست. انتقال بیرویه و یککاسهٔ تمام زبالهها به سایت دفن، علاوه بر هدر دادن ثروتی عظیم، تبعات زیستمحیطی ویرانگری دارد. سایت دفن زاهدان از استانداردهای لازم برخوردار نیست و شیرابهٔ زباله که حاوی سموم و آلایندههای خطرناک است، هم هوای شهر را آلوده میکند و هم به تدریج به سفرههای آب زیرزمینی نفوذ کرده و سلامت نسل حاضر و آینده را به مخاطره میاندازد.
تا زمانی که کارخانههای بازیافت مدرن و به دنبال آن، مشاغل خانگی و کوچک مرتبط با تبدیل دورریختنیها به کالاهای ارزشمند ایجاد نشوند و شهروندان به درک صحیحی از ارزش اقتصادی زباله و امکان کسب درآمد از آن نرسند، با این حجم انبوه تولید زباله، در آیندهای نزدیک با فاجعهای زیستمحیطی مواجه خواهیم شد. اینکه شهرداری امروز تنها به فکر رفع تکلیف و فرار از مصیبت حاضر باشد و بار سنگین ندانمکاریهای امروز را بر دوش نسل آینده بگذارد، کاری به غایت غیرانسانی و غیرقابل قبول است.
جمعآوری، بازیافت و دفن زباله، هر کدام استانداردهای جهانی خود را دارند. نمیتوان ادعای تجهیزات و نگاه مدرن داشت، اما در عمل همچنان به شیوهای کاملاً سنتی، همه زبالهها را در کنار هم جمع کرده و به گورستان زباله ببریم. این عمل چیزی نیست جز دفن ثروتی ملی که میبایست برای توسعه پایدار، ایجاد درآمد و خروج از مشکلات اقتصادی شهری به کار گرفته شود. وقت آن رسیده که به زباله نه به عنوان یک مشکل، که به عنوان یک فرصت اقتصادی نگریسته شود.








