زمان و زندگی بزرگ ترین دشمنان رویاها و خاطراتند. از سویی آنان را می سازند و از سویی دیگر ویران می کنند، اما برخی از این خاطرات و رویاها چنان ریشه ی بلند و عمیقی دارند که زمان و زندگی نیز نمی توانند کمرنگ شان کنند حتی اگر هرگز دوباره تکرار نشوند، به گمان من رویاها و خاطرات بخشی از حضور ناخوادگاه کسانی ست که فراتر از دوست داشتن در دل و جان آدمی جریان دارند .
همه در باره مرگ ” غلامرضا ” سخن گفتند اما من نه مرگ را باور دارم و نه نبودن او را، برای همین من از زندگی می گویم.
من و ” غلامرضا ” پیش از آنی که هم فامیل باشیم ، هم دل بودیم و دوستی ما ریشه در درازنای زمانی بلند دارد. نخستین بار نامش را از زنده یاد “ملک شهرام پودینه” شنیدم و سپس دوستی ما آغاز شد. او ویژگی های شگفتی داشت. چهره ای گرم و دوست داشتنی و صدایی که کافی بود یک بار بشنوی و همان یک بار بس بود تا برای همیشه در گوش دلت جا خوش کند. در وجودش” آنی “بود و کاریزمایی که او را از هم نسلانش متمایز می کرد. کوتاه سخن آنکه او خوش چهره، خوش سخن، خوش صدا و بسیار فروتن بود.
” غلامرضا ” نه تنها بازیگر بی نظیری در گستره ی نمایشنامه بود بلکه نویسنده ی بی نظیری نیز بود . به گمان من او در نمایش زندگی نمی کرد بلکه نمایش در او زندگی می کرد. او را آفریننده ی نمایشنامه ی فراموش نشدنی ” هامون هامون است ” می شناسیم. بخش هایی از متن دستنویس نمایشنامه ” هامون هامون است ” را در خانه اش برایم خواند و تا هنوز چهره و صدایش را به یاد دارم . او تنها متن خوانی نمی کرد بلکه تمام متن را نیز همزمان اجرا می کرد . فضا سازی ها، شخصیت پردازی ها دیالوگ ها و بهره گیری از عناصر دیگر به همراه نثر دلنشین و زیبایش این نمایشنامه را به یکی از ماندگار ترین و تاثیر گذار ترین نمایشنامه های آن دیار مبدل کرده است .
هرگز مرگ ” غلامرضا پودینه ” را باور نمی کنم زیرا هم اکنون که سرگرم نوشتن این متن هستم او به من لبخند می زند و می گوید ” علیرضا جان ” رها کن این حرف ها را و بیا برویم تا باقی نمایشنامه ی ” هامون هامون است ” را برایت بخوانم.
هرگز بازی مرگ و سرنوشت او را از ما جدا نخواهد کرد چون او نخست انسان بزرگ و سپس هنرمند بی نظیری بود که زندگی نمی تواند فراموشش کند.
پیام سیستانی ( علیرضا پودینه )









