چرا مطالعات کاژه سانیو در سیستان خاک خورد و چرا امروز بازگشت به آن حیاتی است؟
چرا مطالعات کاژه سانیو در سیستان خاک خورد و چرا امروز بازگشت به آن حیاتی است؟
مطالعات جامع شرکت ژاپنی کاژه سانیو در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی با عنوان "آبادانی دشت سیستان"، یکی از پیشرفته‌ترین طرح‌های علمی مدیریت منابع آب و توسعه پایدار در منطقه به شمار می‌رود. با این حال، سرنوشت این پژوهش‌ها به نمادی از فرصت‌های سوخته در حل بحران سیستان تبدیل شده است. در این مقاله به تحلیل دلایل عدم اجرا، خلا مطالعات بعدی و ضرورت بازخوانی این اسناد برای نجات امروز سیستان می‌پردازیم.

چرا مطالعات کاژه سانیو هرگز اجرایی نشد؟

۱٫ دلایل سیاسی و بی‌ثباتی منطقه‌ای

– تغییر رژیم در افغانستان: همزمان با اتمام مطالعات (۱۳۵۱)، کودتای محمد داوود خان در افغانستان و سپس روی کار آمدن حکومت چپ‌گرا، همکاری‌های دوجانبه بر سر حقابه هیرمند را مختل کرد.

– انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ تحمیلی: تمرکز ایران به مسائل داخلی و جنگ، پروژه‌های کلانی مانند سدهای پیشنهادی (نظیر سد کوهک) را به حاشیه راند.

– فقدان اراده سیاسی پایدار: عدم تداوم مدیریت‌های دولتی در پی تحولات سیاسی، پیگیری اجرای طرح‌های بلندمدت را متوقف کرد.

۲٫ چالش‌های مالی و ساختاری

– هزینه سنگین اجرا: پروژه‌هایی مانند احداث شبکه‌های آبیاری مدرن و سدهای تنظیمی نیازمند سرمایه‌گذاری کلانی بود که پس از انقلاب تامین نشد.

– انحلال نهادهای مرتبط: سازمان برنامه و بودجه وقت (حامی اصلی مطالعات) در سال‌های پس از انقلاب دچار تحولات ساختاری شد.

– اولویت‌بندی‌های اشتباه: توسعه سیستان در برابر پروژه‌های آبی دیگر کشور (مانند انتقال آب به کویر مرکزی) مغفول ماند.

۳٫ ضعف در پیوند دانش با اجرا

– ترجمه نشدن یافته‌ها به سیاست‌گذاری: گزارش‌های فنی به زبان تخصصی، به برنامه‌های عملیاتی قابل اجرا برای دولت‌های محلی تبدیل نشد.

– عدم مشارکت ذی‌نفعان محلی: جوامع بومی در فرآیند طراحی و اجرای طرح‌ها نقش کمرنگی داشتند که پذیرش اجتماعی را کاهش داد.

چرا پس از کاژه سانیو، مطالعه جامعی انجام نشد؟

– فقدان همکاری بین‌المللی: پس از انقلاب، همکاری با شرکت‌های خارجی (به ویژه ژاپنی) در پروژه‌های آبی محدود شد.

– تمرکز بر مدیریت بحران به جای توسعه: خشکسالی‌های مکرر و کاهش آب هیرمند، منابع را به سمت پاسخ‌های اضطراری (مانند تانکرآب) سوق داد.

– ناکارآمدی مطالعات پراکنده: پژوهش‌های بعدی اغلب مقطعی، بخشی (فقط هیدرولوژی یا فقط کشاورزی) و فاقد نگاه یکپارچه‌ای بودند که در گزارش کاژه سانیو وجود داشت.

– وابستگی به داده‌های قدیمی: بسیاری از پژوهش‌های جدید، به دلیل عدم دسترسی به داده‌های به‌روز از افغانستان، ناخواسته به یافته‌های کاژه سانیو استناد کردند.

بازخوانی مطالعات کاژه سانیو: راه نجات امروز سیستان

۱٫ احیای بانک داده تاریخی

– گزارش‌های “آبادانی دشت سیستان” حاوی داده‌های هیدرولوژیک منحصربه‌فرد از دوره پرآبی هیرمند است که برای مدل‌سازی تغییرات اقلیمی و تعیین حقابه تاریخی ایران ضروری است.

– نقشه‌ها و طرح‌های خاک‌شناسی این مجموعه، پایه‌ای علمی برای مقابله با فرسایش بادی و مهار ریزگردها فراهم می‌کند.

۲٫ بازطراحی سند راهبردی با سه اصل

– تلفیق دانش قدیم و فناوری جدید: ترکیب پیشنهادهای کاژه سانیو (مانند سدهای تنظیمی) با فناوری‌های نو (سنجش از دور، هوش مصنوعی).

– دیپلماسی آب مبتنی بر اسناد: استفاده از استدلال‌های فنی این گزارش‌ها در مذاکرات با افغانستان به عنوان سند معتبر بین‌المللی.

– توسعه اکوسیستم‌ محور: اجرای طرح‌های احیای تالاب هامون و کشاورزی پایدار منطبق بر اکولوژی منطقه، همان‌گونه که در گزارش‌ها توصیه شده بود.

۳٫ پیشنهاد عملی: تشکیل کنسرسیوم پژوهشی ملی

– گردآوری و دیجیتالسازی تمام گزارش‌های کاژه سانیو در آرشیوهای ملی.

– ترجمه و بازتولید محتوا با مشارکت دانشگاه‌های ایران (سیستان و بلوچستان، تهران) و نهادهای بین‌المللی (بانک جهانی، یونسکو).

– تدوین سند توسعه پایدار سیستان ۱۴۰۵ با اتکا به چهارچوب اصلی مطالعات پیشین و به‌روزرسانی آن با شرایط فعلی.

فرصتی که نباید دوباره از دست داد

مطالعات کاژه سانیو نه یک سند تاریخی، بلکه “طرح نجاتِ استفاده‌نشده” برای سیستان است. شکست در اجرای آن، محصول تقاطع سیاست‌زدگی، ضعف مدیریتی و ناپایداری منطقه‌ای بود. امروز که سیستان در آستانه فاجعه زیست‌محیطی قرار دارد، بازگشت به این گزارش‌ها دو مزیت کلیدی دارد:

– صرفه‌جویی در زمان و هزینه با استفاده از مطالعات میدانی از پیش‌ انجام‌ شده.

– تقابل علمی با انکار حقابه ایران از طریق استناد به مستندات معتبر بین‌المللی.

اجرای نسخه مدرن‌شده “آبادانی دشت سیستان”، تنها راه شکستن چرخه معیوب “خشکسالی-مهاجرت-تخریب محیط زیست” در این منطقه است.