در آن سالها که یادآوریشان دل را به شادی میآکند، چهرههایی چون سید جواد موسوی با ورود به مرکز هنرهای نمایشی، تحولی شگرف در سبک و روایت نمایشی به وجود آوردند و نمایشهای استان را از قید سنتهای کهن رهانیده، به سوی افقهای نو در قصهگویی پرواز دادند. درخشش در جشنوارههای کشوری، ماحصل این تحول بود و رونق نمایش، نویدبخش روزگاری طلایی. رضا خداداد بیگی نیز از سوی دیگر، با حضور تأثیرگذارش در تلویزیون و سینما، سطح بازیگری و کارگردانی استان را به مدار حرفهای کشاند و راهی تازه گشود.
اما اینبار ماجرا به گونهای دیگر رقم خورده است. جشنوارهای که باید در کانون توجه عموم و در پرتو رسانهها برگزار میشد، در سکوتی عجیب و با اطلاعرسانیای محدود که حتی فعالان حوزه رسانه از آن بیخبر ماندهاند، به انجام رسیده و این خود نشانهای است از تحولات ناخوشایند و بیتوجهیهای سیستماتیک. چنین رویکردی نمیتواند بیمعنا باشد، زیرا هرگز هدف از برگزاری جشنوارهها صرفاً اهالی نمایش نبوده و همواره تلاش میشد تا علاقمندان مردمی نیز در این گردهمایی فرهنگی سهیم گردند. پس نمیتوان به بهانه داخلی بودن رویداد، آن را از نگاه عموم پنهان داشت و از وظیفه اطلاعرسانی شانه خالی کرد. سینما، نمایش و ادبیات ستونهای بنیادین هر جامعهای برای پیشرفت و رشد فرهنگی به شمار میروند و وقتی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، جشنوارهای مهم را در این سکوت برگزار میکند و توان آن را ندارد که آن را به عرصه جامعه بکشاند، چگونه میتوان انتظار داشت که نمایش به عنوان ستونی اساسی، نقش فرهنگسازی و آگاهیبخشی خویش را در جامعه ایفا کند؟
سالهای مدیدی است که نمایش استان در مسیر قهقرا قرار گرفته و ضعفهای مدیریتی در فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز هنرهای نمایشی، این هنر را به حاشیه رانده و بحرانی کیفی و کمی بر آن سایه افکنده است. چهرههای قدیمی و تأثیرگذار از مرکز هنرهای نمایشی رفتهاند و نسلهای جدیدتر که در برهههایی با شور و اشتیاق فعالیت میکردند، اکنون از این مرکز فاصله گرفتهاند. دیگر برگزاری کارگاههای آموزشی آن اهمیت سابق را ندارد، در حالی که دوران طلایی نمایش استان ریشه در همین آموزشها داشت و هنرمندان توانمند با اتکا به آن تجربهها، به سوی درخشش در جشنوارههای ملی میاندیشیدند و نوپاترها نیز تلاش میکردند جای خالی آنان را در سطح استانی پر کنند و پس از کسب تجربه، خود را به سطح ملی برسانند.
یکی از موهبتهای بزرگ مرکز هنرهای نمایشی، کشف، پرورش و معرفی چهرههای جدید بازیگری بود که اکنون به دلیل فاصله گرفتن نمایشها از استانداردهای مطلوب، این امکان دیگر در دسترس نیست. افزون بر این، تعطیلی و نیمهتعطیلی سایر هنرها، فضای هنری استان را تا بدانجا تنگ کرده که دیگر نمیتواند برای بازیگران بازار کاری پدید آورد. نابسامانی عرصه نمایش استان به حدی رسیده که مرکز هنرهای نمایشی حتی یک شماره حساب به نام خود ندارد تا کمکهای دولتی به آن واریز شود. وقتی مرکزی با آن رزومه و افتخارات از داشتن یک حساب بانکی محروم است و مدیرکل و معاون هنری با تمام قدرتی که در اختیار دارند نمیتوانند مجموعه را به بازگشایی حساب مجاب کنند، میتوان اوج بیانضباطی و هرج و مرج اداری را در این نهاد مشاهده کرد. این پرسش که فرهنگ و ارشاد اسلامی چگونه و از چه مجاری هزینههای جشنواره نمایش و سایر بودجههای مربوطه را میپردازد، خود جای تأمل بسیار دارد و نشاندهنده عمق بحرانی است که نمایش استان با آن دست و پنجه نرم میکند.
سلطانعلی عابدی








