۱_ از آقای حیدری نسب که با رعایت ادب و اخلاق نظرشان را مطرح کردهاند، صمیمانه سپاسگزارم. ایشان فرد معتقدی است که از سر غیرت دینی و برای تقویت شور حسینی، ادعایی را مطرح کرده؛ اما از منظر علمی و کارشناسی نتوانسته مستندات چندانی برای تایید آن ارائه دهد. او از همان منابع تاریخی که نگارنده در مقالهاش آورده، بهره گرفته و به نتایج متفاوتی رسیده است. پیداست دو رویکرد ِ به کلی متفاوت به بررسی های تاریخی در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند: الف) رویکرد اعتقادی و باورمندانه به موضوعی که از قضا با احساسات و عواطف شیعی برخی از سیستانیها پیوند خورده است . ب) رویکرد کارشناسی و علمی.
افرادی مانند حجت الاسلام حیدری نسب با رویکرد عقیدتی به بررسی موضوعات تاریخی میپردازند. این افراد، پیش از شروع پژوهش، باورهایی را به عنوان «حقیقت» پذیرفتهاند و در منابع تاریخی به جستجوی مطالبی برمیآیند که مؤید عقایدشان باشد. افراد ِ دارای رویکرد اعتقادی اغلب با منابع و مستندات تاریخی به شیوه ای گزینشی برخورد میکنند. آنچه را که در تایید مدعای شان مییابند، برمیگزینند و در راستای اثبات آن تفسیر میکنند؛ مطالبی را هم که با ادعایشان همخوانی ندارد، کنار میگذارند. در آغاز همین چند سطری که در تاریخ سیستان ذکر شده و مستند اصلی شان هست، آمده « معروف است چون این خبر به سیستان رسید …» «معروف است» را به اضافه واژه «اول»، «اول سنه اثنی و ستین» (۶۲ق) که در پایان همان پاراگراف آمده، معمولا ذکر نمیکنند. معروف است؛ یعنی در افواه مردم شایع است؛ به بیان دیگر محتمل است که چنین اتفاقی افتاده است. پیداست نخستین مؤلف تاریخ سیستان با احتمال و احتیاط موضوعی را به شیوه ای فشرده و موجز مطرح می کند. آقای حیدری نسب علت آمدن یزید بن زیاد حاکم جدید سیستان را که جایگزین عباد بن زیاد شده، به زعم خویش سرکوب قیام مردم سیستان می داند، در حالی که در تاریخ بلعمی به صراحت ذکر شده که یزید بن زیاد برای «جنگ با کفار و ترکان» به سیستان عزیمت کرده و حتی عبیدالله هم برای اینکه خلیفۀ وقت، امارت خراسان و سیستان را از او نگیرد خطاب به یزید بن معاویه گفته «من خود برای جنگ با کفار و ترکان می روم» آقای حیدری نسب برای اثبات ادعایش ناخواسته حتی نقش یزید بن معاویه را در شهادت امام حسین (ع) و یارانش هر چند به استناد برخی منابع تاریخی، بسیار کمرنگ جلوه داده و بر خلاف آنچه در تاریخ سیستان ذکر شده این بار، تمام مسئولیت را متوجه عبیدالله بن زیاد کرده تا شاید بتواند نظرش را به کرسی بنشاند. فراموش نکنید یزید خلیفه بوده و عبیدالله یکی از امرایش محسوب می شده است. عبیدالله و دیگران به دستور خلیفه با امام حسین و یارانش جنگیده اند و آنان را به شهادت رسانده اند. دفاع مورخانی مانند طبری از یزید در چارچوب اعتقادشان به « خلافت » قابل درک است.
در بررسی موضوعات می باید با منابع تاریخی نقادانه برخورد کرد، نه اینکه هرچه را می یابید که در راستای تأیید مدعای تان قابلیت تفسیر دارد، ذکر کنید. احتمالا آقای حیدری نسب تصور کرده، ویرگول جمله « پاره ای شورش اندرگرفتند، عباد سیستان به مردم سیستان سپرد» را مؤلف تاریخ سیستان گذاشته که برای اثبات سخنش به این موضوع استناد کرده است. استفاده از نشانههای سجاوندی مانند ویرگول و … حدود صد سال است که در کشور ما رواج یافته است. آن ویرگول را مصحح تاریخ سیستان ملک الشعرای بهار بر اساس خوانش خودش هنگام تصحیح متن گذاشته است. ایشان مدعی شده واژۀ قیام را مردم و واژۀ شورش را حکومت ها به کار می گرفته اند؛ بی آنکه به زمان شکل گیری روایت تاریخ سیستان توجه کند. نخستین بخش تاریخ سیستان در قرن پنجم و در زمان خلافت عباسیان که مخالف بنی امیه بوده اند، نگاشته شده است. جز این موارد محدود، نویسندۀ جوابیه، چندان متعرض انتقادات نگارنده به ادعایش نشده و موضوعاتی را ذکر کرده که ربطی به مقالۀ نگارنده ندارد؛ به همین دلیل بیش از این به جوابیه اش نمی پردازم.
۲_ نگارنده این سطور با رویکرد کارشناسی به بررسی موضوع پرداخته است. در این نگرش، پژوهنده، عقاید و تعلق خاطرش به منطقه ای خاص حتی زادگاهش را به تعلیق در میآورد و در بررسی موضوع دخالت نمیدهد. کسانی که با رویکرد کارشناسی، پژوهش درباره موضوعات تاریخی را وجهۀ همت شان قرار میدهند با شک و با بهرهگیری از خرد نقاد پژوهششان را پیش میبرند و به جستجوی حقیقت میپردازند، جستجویی که هیچگاه تمام نمیشود: جستجوی ناتمام حقیقت. باورمندان بر خلاف افراد ِ دارای رویکرد کارشناسی، بررسی شان را نه با «شک» بلکه با «یقین» شروع می کنند.
۳_ شما چون موافق موضوع هستید و سخنانی می گوئید که بسیاری از سیستانی ها دوست دارند بشنوند، هر مطلبی که در راستای تأیید مدعایتان قابل تفسیر است، ذکر میکنید. اما ما که منتقد موضوع هستیم به خاطر اینکه نمیخواهیم احساسات سیستانی ها جریحهدار شود، از ذکر بخشی از مستندات و تحلیلها معذوریم . برای نمونه متنی نویافته درباره چگونگی رسوخ عقاید اسماعیلیه از قرن چهارم به بعد در سیستان و روابط شان با ملوک نیمروز به شیوهای اتفاقی کشف و پاییز ۱۳۸۹ ش در مجلۀ « مطالعات تاریخ اسلام » منتشر شده است. «مریم معزی» استادیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد که متن مزبور به اهتمام ایشان انتشار یافته، نوشته است: « با توجه به نحوه انتشار اسماعیلیه در ایران، به نظر میرسد که نخستین دعوتهای اسماعیلی در شهرها و مراکزی از ایران آغاز شد که دارای پیشینه استقرار گروههای مذهبی مخالف با اهل سنت بود. سیستان که به دلیل دوری و انزوایش از دیرباز پایگاه خوارج به شمار میرفت، از این نظر میتوانست مکان مناسبی برای داعیان اسماعیلی به شمار رود. گفته شده که نخشبی ( نسفی )، داعی اسماعیلی ماوراء النهر در قرن چهارم دعوت اسماعیلی را به سیستان کشاند. دور از ذهن نیست که پیش از او داعیان قِرمطی، مذهب اسماعیلیه از نوع سبعی آن را به این دیار برده باشد. زیرا ابو یعقوب اسحاق بن احمد سجستانی، داعی اسماعیلی و از اهالی سیستان، در آغاز بر مذهب اسماعیلی فاطمی نبود. وی را مسئول انتشار مذهب اسماعیلیه در سیستان معرفی کردهاند … ظاهراً در نتیجه کوششهای وی بود که پیروان اسماعیلیه در سیستان رو به فزونی گذاشتند. چنانکه، عبدالجلیل قزوینی رازی نویسنده شیعی امامیه در قرن ششم اینگونه نوشت «معلوم است که اگر صد ملحد [ اسماعیلی ] به تاختن مسلمانان شوند، پنجاه سگزی باشند که بنابر اظهار، پنجاه درصد فدائیان اسماعیلی ایران را سیستانیان تشکیل میدادند. این ادعا هرچند گزاف به نظر میرسد، اما نمیتواند به طور کلی از حقیقت عاری باشد. »
آیا ممکن نیست نویسنده تاریخ سیستان که نخستین بخش کتاب موسوم به تاریخ سیستان را اواسط سده پنجم هـ.ق نوشته و ذکر کرده «معروف است که چون این خبر به سیستان آمد … » با توجه به همین معروف است، یعنی در افواه شایع است، ناخواسته تحت تأثیر چنین فضایی مطلب مندرج در تاریخ سیستان را نگاشته باشد؟ فراموش نکنیم که دست کم بخشی از موضوعاتی که در افواه شایع می شود ریشه در واقعیت ندارند. سیستان قرن اول و به طور مشخص سال ۶۱ ق که رخداد قیام کربلا به وقوع پیوسته؛ با سیستان اواسط سده پنجم که روایت در آن زمان شکل گرفته، اوضاع به کلی متفاوتی داشته و به این ظرایف میباید توجه داشت. مناسبات میان اسماعیایان و خوارج نیز که برای تکاپوهای سیاسی شان از میان مخالفان خلافت یارگیری می کرده اند، جای تأمل دارد. از یاد نبریم داعیان اسماعیلی برای تبلیغ آموزه های شان و جذب نیرو برای پیشبرد اهداف شان شگردهای خاصی داشته اند. خواستم توجه دهم که همین چند سطر ِ مورد استناد شما در تاریخ سیستان با توجه به همدلی نویسندۀ نخستین بخش تاریخ سیستان با خوارج، در چه شرایطی نوشته شده است. بحث مبسوط در این زمینه مجال دیگری می طلبد.
۴_ گلایه کرده اند که نگارنده نباید به طرح موضوع در فضای عمومی و مجازی میپرداخت. من زمانی به نقد مدعای شما و دوستان تان اقدام کردم که مجالس و محافل فراوانی برگزار و موضوع در فضای مجازی و حوزۀ عمومی از سوی شما و سایر موافقان با تبلیغات فراوان طرح شده بود. مراسم فراوانی گرفتید، فیلم ساختید، کتاب نوشتید و… شما و دوستانتان میدانستید من و برخی دیگر از پژوهندگان با مدعای شما مخالفیم. شما نه خواهان شنیدن نظرات منتقدان، بلکه در پی اخذ تأیید آنها بودید؛ چنانکه به شیوههای گوناگون تأیید برخی از اساتید و پژوهشگران را هم گرفتهاید. اصلاً اینکه اسامی افرادی را ذکر کردهاید که مدعایتان را تایید نمودهاند، دلیل درستی ادعایتان است؟
۵_ هر حکومتی « رژیم حقیقت » خاص خودش را خلق میکند. رژیم حقیقت حکومتها لزوماً مبتنی بر حقیقت نیست؛ بلکه در پیوند با حفظ قدرت شکل میگیرد. این رژیمهای حقیقت، فرشته محافظ حکومتها هستند و هر حکومتی با تکیه بر آنها به خودش مشروعیت میبخشد. موضوع ادعای نخستین قیام سیستانیها به خونخواهی از امام حسین (ع) چون در چارچوب رژیم حقیقت حکومت مستقر و مقوم ایدئولوژی دلخواه آن بوده، به واسطۀ نهادی تبلیغی ثبت گردیده است. ثبت این ادعا به معنای درستی آن نیست. برای نمونه چرا در قبال خیزش یعقوب لیث صفاری و نقش کم نظیر وی در احیاء فرهنگ ایرانی و زبان پارسی موضع متفاوتی اتخاذ می کنند؛ چنانکه به رغم کوششهای فراوان برخی از دوستدارانش، تاکنون همایش علمی آبرومندی که در شأن یعقوب لیث باشد، برای گرامیداشت وی برگزار نشده است؟ چون خوانشی از یعقوب ارائه گردیده که حکومت مستقر آن را برنمیتابد، خوانشی که از قضا نادرست است. این خوانش در چارچوب رژیم حقیقت حکومت پهلوی و در قالب مفاهیم دستگاه نظری ملی گرایانۀ حکومت پهلوی شکل گرفته و به رغم تلاش برای ارائه خوانشی کارشناسی از یعقوب، هنوز مهمترین مانع برای طرح این خیزش بزرگ محسوب می شود؛ خیزشی که مستندات فراوان، متقن و بسیار روشن دارد.
۶ _ طی چند روز اخیر در فضای مجازی بر خی افراد کم شمار واکنش های نامناسبی از خود نشان دادند. جای تعجب دارد که برخی از این افراد عنوان « مطالبهگر » هم به خود دادهاند. من مشکلی با این افراد ندارم؛ اما برای سیستان نگرانم که چرا نوعی پوپولیسم بیمایه که تا مغز استخوان به قومگرایی تعصب آمیز آلوده است در آنجا جولان می دهد و میدان داری میکند!؟ البته شمار این افراد بسیار کم است؛ فقط صدایشان بلند است. حساب اکثریت قریب به اتفاق مردم شریف سیستان که از سویدای دل به آنها عشق می ورزم و اطمینان دارم دوستدار حقیقت هستند، از این افراد معدود قطعاً جداست. در هر قوم و گروه جمعیتی افراد کم شماری از این قبیل یافت می شوند.
سخن آخر اینکه من هم به امام حسین(ع) ارادت قلبی دارم؛ اما ارادت نگارنده از جنس دیگری است. معتقدم اینگونه موضوعات مقدس نباید آلودۀ سیاست شوند و بهانۀ دستیابی به حطام دنیوی قرار گیرند. طرح ادعاهایی از این دست بویژه چون پای مقدسات مردم در میان است، بدون بررسیهای عمیق و عالمانه، داشتن مستندات متقن و روشن و چارچوب تحلیلی دقیق، ممکن است خسارت های جدی و جبران ناپذیری به بار آورد. یقین دارم آقایان قصد خیر داشته اند. توصیه می کنم کتاب ارزشمند «حماسۀ حسینی» استاد مرتضی مطهری را مطالعه کنید تا التفات یابید دامنۀ تحریفات دربارۀ قیام امام حسین تا چه اندازه گسترده است و چه آسیب هایی زیانباری به قیام آن امام هُمام وارد کرده است. مبادا کاری کنیم که ناخواسته و حتی با نیت خیر، دامنۀ این تحریفات را گسترده تر کنیم. فراموش نکنید مهمترین هدف قیام حسین(ع) مقابله با تحریف دین جدش بود.








