نقد ادعای نخستین قیام سیستانی ها به خونخواهی از امام حسین (ع)
نقد ادعای نخستین قیام سیستانی ها به خونخواهی از امام حسین (ع)
موضوع وقوع نخستین قیام سیستانی ها به خونخواهی از امام حسین (ع) مدت هاست در حوزۀ عمومی و فضای مجازی بازتاب گسترده ای پیدا کرده است. این رویداد موافقانی پرشور و منتقدانی جدی دارد. تاکنون بیشتر صدای موافقان شنیده شده و منتقدان کمتر امکان اعلام نظرات شان را داشته اند؛ چنانکه موافقان در تعظیم این رخداد، مراسم و مجالس زیادی برپا و مطالبی هم منتشر کرده اند. این موضوع تاریخی منتقدان جدی دارد. یکی از این ناقدان قاسم سیاسر است که مستندات و دلایش را در نقد ادعای موافقان در قالب مقاله ای نگاشته است. روایت مفصل تر این مقاله قرار است در یکی از مجلات فرهنگی منتشر شود. پایگاه خبری دیار عیار در این زمینه رویکرد بی طرفانه ای دارد و صرفا با هدف شکل گیری گفتگویی علمی میان موافقان و منتقدان ِ نخستین قیام، به انتشار مقالۀ قاسم سیاسر اقدام می کند. این پایگاه خبری آمادگی خود را برای انتشار مطالب و نظرات سایر موافقان و منتقدان نیز اعلام می کند. امید است بستر مناسبی فراهم شود تا موافقان و منتقدان در فضایی دوستانه، دربارۀ این موضوع بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند.

نقد ادعای نخستین قیام سیستانی ها به خونخواهی از امام حسین (ع)

​چندی است برخی دعوی تازه‌ای کرده‌اند و معرکه ای شگرف آراسته اند. آن ها به زعم خویش، در کتاب « تاریخ سیستان » به کشفی بدیع نائل آمده‌اند و پس از گذشت هزار سال از نگارش نخستین بخش این اثر، غبار زمان از آن برگرفته‌اند. مدعایشان این است که « نخستین قیام به خونخواهی از امام حسین (ع) را سیستانی‌ها رقم زده‌اند » استناد شان، چند سطر است که در کهن‌ترین بخش تاریخ سیستان ذکر شده و عیناً نقل می‌شود:

« … و معروف است پس چون این خبر به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول علیه السلام چنین کرد. پارۀ شورش اندر گرفتند . عباد [بن زیاد] سیستان هم به مردم سیستان سپرد. بیست بار هزار هزار درم اندر بیت المال جمع شده بود از غنا ئم کابل و دیگر مال‌ها برگرفت و به بصره باز شد. عبید بن زیاد برادر خویش را یزید بن زیاد را و دیگر برادر بو عبیده زیاد را به سیستان فرستاد، اندر اول سنه اثنی و ستین (۶۲ق) (ص ۸۹ چاپ عکسی و ۱۰۰-۹۹ چاپی بهار)

ادامه این سطور هم عیناً از هر دو نسخۀ چاپ عکسی و چاپی تاریخ سیستان نقل می شود :

« آمدن یزید زیاد و بوعبیده به سیستان، یزید به امیری و بوعبیده به سپهسالاری » ] در نسخۀ چاپ عکسی با خط قرمز نوشته شده، به اصطلاح امروز عنوان (تیتر) است [

« یزید ] بن زیاد [ به سیستان آمد و روزگاری ببود با سیرتی نیکو، پس مردمان کابل سر بر تافتند. یزید با سپاه آنجا شد و آنجا سپاه بسیار جمع شده بود و حربی صعب کردند و مسلمانان بسیار کشته شدند و اسیر کرده شدند و بعضی برستند، و بوعبیده اسیر ماند؛ و یزید و صلم بن اشیم العدوی، ابوالصهبا پسر وی و زید بن جدعان پدر علی بن زید و بدیل بن نعیم العدوی و عثمان بن الادهم و جماعتی بزرگ از عباد و بزرگان ، آنجا شهید ] شدند [ چون این خبر ] به شام [ برسید یزید بن معویه سلم بن زیاد بن ابیه را به خراسان فرستاد و سیستان ..» در آن روزگار واژۀ «شهید» برای افرادی که در جنگ با اصطلاحا کفار جان می باختند به کار می رفته و نویسنده تاریخ سیستان هم به طریق معمول برای امام حسین از فعل « کشتند» بهره گرفته که طبیعی می نماید.

در « تاریخنامۀ طبری » گردانیده منسوب به « بلعمی » مطلبی آمده که موضوع را روشن تر می کند. مطلب مزبور عینا نقل می شود :

«حدیث ولایت سلم بن زیاد به خراسان

و یزید عبیدالله زیاد را کوفه و سواد عراق داد از بهر کشتن حسین، و بصره خود او را بود، و خراسان و سیستان به وقت معاویه عبیدالله بن زیاد را بود، و یزید از او بازگرفته بود. چون حسین را بکشت، عبیدالله چشم همی داشت که بدو باز دهد و نداد.

برادر عبیدالله، سلم بن زیاد پیش یزید بود و از جمله اسفهسالاران و سرهنگان او بود. خراسان و سیستان بدو داد و گفت: برو که ده شهر معتبر از روی زمین ترا دادم، اول طوس، دوم هری، سوم نشابور، چهارم مرو شهجان، پنجم بلخ، ششم مروالرود، هفتم نسا، هشتم باورد، نهم زابلستان، دهم کرمان. چون سلم بن زیاد برفت و خبر به عبیدالله رسید که خراسان و زابلستان یزید به سلم بن زیاد داد عبیدالله را پشیمانی آمد از کشتن حسین. سلم آهنگ خراسان کرد. یزید نامه کرد به عبیدالله که شش هزار مرد چنانکه سلم بگزیند بدو ده. عبیدالله کس فرستاد به یزید که من ترا از سلم بهترم. یزید گفت: مرا سلم بهتر از تو. عبیدالله گفت : من خود بروم و با کافران و ترکان جنگ کنم. چون پیش تو باشم با اهل بیت پیغمبر مرا جنگ باید کردن؛ و چندین اولاد رسول را از بهر تو کشتم. سلم شش هزار مرد بگزید از عراق و آهنگ خراسان کرد و به مرو شد و ازجیحون بگذشت.»

در جلد هفتم ترجمه تاریخ طبری صفحۀ ۳۵۸۷ از قول « مسلمه بن محارب بن سلم » پس از ذکر اینکه چگونه یزید بن معاویه، سلم را به ولایتداری سیستان و خراسان منصوب کرده، چنین آمده است: « … پس او را ولایتدار سیستان و خراسان کرد. سلم، حارث بن معاویۀ حارثی را به خراسان فرستاد و خود او سوی بصره رفت و لوازم گرفت و سوی خراسان رفت… سلم برادر خویش یزید بن زیاد را سوی سیستان فرستاد…»

روایت ِ دو منبع مهم تاریخی (تاریخ طبری و تاریخ بلعمی) از چگونگی تغییر حاکم سیستان(عباد بن زیاد) با روایت کوتاه تاریخ سیستان مغایرت دارند. تاریخ سیستان می گوید «عباد، سیستان به مردم سیستان سپرد و به بصره نزد عبیدالله رفت و عبیدالله دو برادر دیگرش یزید و بوعبیده را به امارت و سپهسالاری سیستان فرستاد.»(نقل به مضمون) اما دو منبع دیگر(تاریخ طبری و تاریخ بلعمی) می گویند: یزید بن معاویه برای محدود کردن قدرت عبیدالله بن زیاد، برادرش سلم را که نزد خودش در دستگاه خلافت شام سپهسالار بود به امارت ولایات مهم شرق ایران، خراسان، سیستان و کرمان فرستاده و سپس سلم امیر این ولایات به جای عباد که ۹ سال در سیستان حکومت کرده بود و گماردۀ معاویه و نه خلیفۀ پس از او یعنی یزید محسوب می شده، به حکومت سیستان فرستاده است.

بر اساس شواهد تاریخی، دستگاه خلافت از میزان خراجی که از سیستان به بصره و سپس شام می رسیده رضایت نداشته و امیر جدید یعنی سلم دو برادر دیگرش یزید و بوعبیده را به حکومت سیستان فرستاده است، نه عبیدالله به روایت نادرست تاریخ سیستان! خلفای پیشین همواره امیری بر بصره منصوب می کرده اند و آن امیر از طرف خود حاکمانی به خراسان و سیستان می فرستاده است. استیفای خراج این ولایات را هم متولیان مرکز خلافت به حاکم بصره سپرده بوده اند. به عبارت دیگر، یزید بن معاویه رویکردش را نسبت به ادارۀ سرزمین های شرقی خلافتش تغییر داده و نوعی سیاست مرکزگرایی را برای ادارۀ این ولایات به کار گرفته است. این رویکرد در ادامه خلافت اموی و سپس عباسی هم پی‌گیری شد. روایت طبری دربارۀ عباد بن زیاد که بخشی از خراج سیستان را پیشاپیش به سربازان و خیلش بخشیده و هنگامی که تشکیلات خلیفه درباره حیف و میل خراج جمع آوری شده سیستان عباد را مورد سوال قرار داده، در پاسخ گفته: آن اموال صرف نگهداری ثغر مهم سیستان شده، نیز شاهدی بر این موضوع است.

روایت مفصل و دقیق تر دو منبع طبری و بلعمی نشان می دهد ترک سیستان از سوی عباد بن زیاد حاکم سیستان در سال ۶۱ ق، نه به خاطر شورش مردم سیستان، بلکه به دلیل تغییر سیاست یزید بن معاویه خلیفۀ وقت در قبال ادارۀ سرزمین های شرقی خلافت صورت گرفته است. در پیوند با این تغییر رویکرد، سلم به عنوان امیر کل سرزمین های شرقی خلافت منصوب شده بود و بر خلاف رویۀ پیشین، مستقل از بصره عمل می کرد. استیفای خراج سیستان را نیز به جای بصره، دستگاه خلافت اموی خود بر عهده گرفت. در پی این تغییر رویکرد بود که سلم بن زیاد حاکم و سپهسالار جدیدی برای سیستان فرستاد. عباد که بواسطۀ عبیدالله این خبر به او رسیده بود با اموال خزانه محل حکومتش را ترک کرده و ظاهرا به سوی بصره رفته است؛ اما سرانجام ناگزیر درشام درباره نحوه هزینه خراج سیستان مورد پرسش و بازخواست قرار گرفته است.

حال که روایت تاریخ سیستان از عزل عباد بن زیاد با مراجعه به دو منبع معتبر دیگر که یکی در اوایل قرن چهارم و دیگری در اواسط قرن چهارم نوشته شده و برای بررسی وقایع جهان اسلام در قرن اول هجری نسبت به تاریخ سیستان که رویکردی محلی دارد و شروع نگارش آن هم قرن پنجم است، منابع دست اول تری محسوب می شوند، می توان در درستی روایت تاریخ سیستان که روایت یگانه ای است و در دیگر منابع تاریخی نیامده، به شیوه ای جدی تردید کرد. چنین می نماید که واکنش گروهی از مردم سیستان به خبر شهادت امام حسین در کربلا اعتراضی محدود در مجلس اعلام این خبربوده که با روایت جانبدارانه دستگاه حکومت عباد انجام شده؛ چنان که گفته اند: «نه نیکو طریقتی برگرفت یزید. در این روایت، تمام مسئولیت شهادت امام حسین(ع) به یزید بن معاویه نسبت داده شده وبه نقش پررنگ عبیدالله برادر عباد در شهادت امام حسین (ع) و یارانش هیچ اشاره ای نشده است. محتمل است که واکنش هایی از این دست در سایر شهرهای دیگر نیز رخ داده باشد.از وقوع این قبیل واکنش ها اولین بار در شهر کوفه اطلاع داریم. مدعیان نخستین قیام، روایت رفتن عباد از سیستان را با اعتراض کم اهمیت شماری محدود از مردم که در هنگام اعلام خبر شهادت امام حسین (ع) رخ داده، در آمیخته اند و قیامی قابل اعتا در سیستان متصور شده اند. با مراجعه به متن تاریخ سیستان می توان دید که مردم سیستان بارها با حاکمان سیستان سر ناسازگاری داشته اند و شورش های متعددی علیه حاکمان منصوب دستگاه خلافت به پا کرده اند که مولف تاریخ سیستان برخی از آنها را ذکر کرده است. این شورش ها را باید در چارچوب اقتضائات تاریخی، اجتماعی و سیاسی خاص حاکم بر سیستان تحلیل کرد.

پیداست یزید بن معاویه در پی کاهش قدرت عبیدالله و به نوعی ایجاد موازنۀ قدرت بوده است. عباد بن زیاد برادر دیگر عبیدالله و « دوستدارش » وقتی از تصمیم خلیفه مبنی بر سپردن این مناطق به سلم باخبر شده، در چارچوب رقابت میان فرزندان زیاد اموال خزانه سیستان را برداشته و به روایت تاریخ سیستان به بصره نزد برادرش عبیدالله رفته است. در ترجمه تاریخ طبری مطلبی به شرح ذیل ذکر شده که موضوع را کاملا روشن می کند:

« عبیدالله بن زیاد به عباد برادرش که دوستدار وی بود نامه نوشت و ولایتداری سلم را بدو خبر داد. عباد هر چه را در بیت المال بود میان غلامان خویش تقسیم کرد که چیزی فزون آمد و بانگزن وی بانگ زد که هر که پیش پرداخت می خواهد بگیرد و هر کس پیش وی آمد پیش پرداخت گرفت. آنگاه عباد از سیستان درآمد و چون به جیرفت رسید خبر یافت که سلم آنجاست. کوهی میان شان فاصله بود و از راه بگشت. در آن شب یک هزار غلام عباد برفتند که با هر یک شان ده هزار بود. گوید: عباد راه فارس گرفت و سپس پیش یزید آمد که بدو گفت: مال کجاست؟ گفت : من مرزدار بودم و آنچه را به دست آوردم میان کسان تقسیم کردم…»

معلوم است خبر شهادت امام حسین (ع) را نیز همین عباد و نزدیکانش اشاعه داده اند تا سلم و حاکمی را که به سیستان می فرستاده ، دچار مشکل کنند. حاکم سیستان که با برادرش عبیدالله مراوده داشته در جریان قیام کربلا بوده است. تفصیل این موضوع را در نسخۀ مفصل تر همین مقاله که در مجله منتشر خواهد شد ذکر خواهیم کرد. همین اندازه می گویم آنچه برخی به قیام و نخستین خونخواهی تعبیر کرده اند در چارچوب رقابت اعضای خان وادۀ زیاد برای کسب قدرت، دسته بندی های سیاسی درون این خانواده و بویژه تغییر رویکرد یزید بن معاویه نسبت به چگونگی ادارۀ مناطق شرقی خلافت اموی قابل درک است.

عباد بن زیاد مدت ۹ سال حاکم سیستان بود و نظر به موضوع گسترش قلمرو خلافت اسلامی و اشاعۀ دین جدید در مناطق شرقی خلافت اسلامی که با جنگ انجام می شده، ۹ سال حکومت عباد بر سیستان زمان زیادی بوده است. روایت طبری نیز مؤید این است که قضیۀ کنار گذاشتن عباد از حکومت سیستان، در پیوند با تغییر رویکرد سیاسی یزید در ادارۀ سرزمین های شرقی خلافت چهره بسته است. افزون بر این، نارضایتی شامیان از نحوۀ تقسیم اموال غارتی ِ حاصل از گشودن من اطق شرقی سیستان نیز مزید بر علت شده بود.

درباره رویکرد مذهبی و سیاسی نخستین نویسنده تاریخ سیستان جای دیگری سخن خواهم گفت. هرچند، حمیدرضا ( بابک ) سلمانی که بر چاپ عکسی تاریخ سیستان، ۲۰۲ صفحه مقدمه و تعلیقات نوشته، نویسنده بخش اول تاریخ سیستان را با گروه خوارج به شدت همدل و همنوا دانسته و مستنداتش را در چند جای مقدمه و تعلیقات آورده است.

مدعیان نخستین خونخواهی امام حسین (ع)، متن تاریخ سیستان را گزینشی ذکر کرده‌اند و صدر و ذیل ش نیاورده‌اند تا به مقصودشان برسند. با وجود این، همین متن گزینشی هم ادعایشان را به اثبات نمی‌رساند. در همین متن گزینشی واژه « پارۀ شورش اندر گرفتند » آمده است که با معنای « قیام » تفاوت بنیادی دارد. بکارگیری واژۀ قیام در آن زمان معمول نبوده؛ اما از واژه های دیگری مانند برخاستند و.. استفاده می شده که معنای قیام را به ذهن متبادر می کرده است. آیا «پارۀ» مقصود شماری از مردم است؛ بویژه که فعل « ان درگرفتند » نیز در متن آمده، یا منظور این است که شورش هایی چند درگرفته است؟ چون متن بسیار فشرده و موجز نوشته شده و بسیاری از آگاهی هایی که می توانست راهگشای فهم دقیق تر متن باشد در آن وجود ندارد، بهتر است محتاطانه با آن مواجه شویم؛ بویژه اینکه آگاهی های نادرستی هم در متن تاریخ سیستان آمده است.

در متن تاریخ سیستان که مورد استناد مدعیان است منظور از « سیستان » مرکز یا تختگاه حکومت این خطه یعنی شهر « زرنج » آن زمان است. در بسیاری از جاهای همین کتاب تاریخ سیستان و منابع تاریخی دیگر، بارها بجای زرنج، سیستان به کار رفته و این موضوع نکنۀ غریبی نیست.

از منظر تحلیل گفتمان که نگارنده اکنون نیازی نمی بیند به تفصیل متن را بررسی کند « دال مرکزی» که در کانون این چند سطر ِ مورد ادعا در تاریخ سیستان قرار دارد، رقابت سیاسی میان دو شاخۀ خاندان زیاد و انتقال غنائم و اموال خزانۀ حاکم سیستان به بصره و به روایت ترجمه تاریخ طبری که درست تر می نماید و جزئیات دقیق تری دارد، حیف و میل اموال توسط عباد است تا به دست رقیب شان نیفتد. این عمل عباد و در حقیقت عبیدالله در واکنش به تغییر رویکرد یزید بن معاویه نسبت به سرزمین های شرقی خلافت صورت گرفته است.

در متن تاریخ سیستان «پارۀ شورش» و نه « قیام » ذکر شده است. نویسنده این امکان را داشته که به جای شورش از واژۀ دیگری استفاده کند تا به معنای امروزی قیام نزدیک باشد؛ اما از واژۀ شورش بهره گرفته است. شورش و برخاستن(قیام) با هم تفاوت های بنیادی دارند: قیام دارای تدارکات فکری و تمهیدات فرهنگی است؛ اما شورش حرکتی کور و فاقد تمهیدات فکری است.

باید از مدعیانی که معتقدند نخستین قیام و نه شورش در سال ۶۱ ق در سیستان رخ داده، پرسید، با توجه به دوری مسافت با جایی که قیام عاشورا رخ داده، تدارکات فکری این قیام در سیستان با این سرعت چگونه فراهم شده و قیام چه ماهیتی داشته است ؟رهبران قیام چه افرادی بوده‌اند؛ نام چند نفر را ذکر کنید؟ این به زعم شما قیام یا خونخواهی که از واژه « شورش » مراد کرده‌اید چگونه آغاز شده، چه روندی پیموده و به چه نتایجی رسیده است؟ فراموش نکنید سلم بن زیاد در اول سال ۶۲ ق دو برادرش یزید و بوعبیده را به سیستان فرستاده تا در غزو کابل و حوالی آن بکوشند. ادعای افرادی که باور دارند نخستین قیام به خونخواهی امام حسین (ع) در سال ۶۱ ق از سوی مردم سیستان ر قم خورده، از زوایای گوناگون قابل تشکیک است. نگارنده تفصیل این موضوع را به زمان دیگری موکول می‌کند و در ذیل فقط با رویکرد «روایت شناسی» به نقد آن می‌پردازد:

۱٫ بازنمایی رخدادی عینی یا ذهنی را روایت می‌نامند. در معرفت تاریخی معمولاً رخدادهای عینی و البته غیر قابل تکرار بازنمایی می‌شود. روایت شناسی سه مولفه بنیادی دارد: الف : رویداد یا رخداد ( در اینجا واقعه کربلا ) ب: روایت ( تاریخ سیستان بخش اول آن ) ج : روایت پرداز یا روایتگر که نویسنده نخستین بخش تاریخ سیستان است .

رخداد یا واقعه یعنی قیام امام حسین (ع) در محرم سال ۶۱ ق به وقوع پیوسته ؛ در حالی که روایت تاریخ سیستان دست کم ۳۸۴ سال پس از قیام امام حسین (ع) شکل گرفته است. رخداد در زمان خلافت بنی امیه اتفاق افتاده، اما تاریخ سیستان که حامل روایت است در دوره خلفای بنی عباس نوشته شده است. خلفای بنی عباس که خلافتشان در سال ۱۳۲ ق آغاز و در میانه قرن هفتم هجری قمری به دست هولاکوخان مغول منقرض شد ، با بنی امیه دشمن بودند و خلافت بنی امیه را سرنگون کرده بودند. عباسیان با شعار « الرضا من آل محمد » و با ادعای حمایت از اهل بیت پیامبر در پی مشروعیت بخشیدن به خلافتشان بودند و حتی ولایت عهدی را به علی بن موسی الرضا (ع) تحمیل کردند. تأ یید ملوک نیمروز که روایت در زمان آنها شکل گرفته از سوی خلفای عباسی برای آنها اهمیت داشته؛ چون به حکومت آنها مشروعیت می بخشیده است. ملک تاج الدین ابوالفضل ملقب به نصر اول که نخستین بخش تاریخ سیستان در زمان حکومت او نوشته شده از سلاجقه اطاعت می کرده و سلاجقه هم مشروعیت شان را از خلیفۀ وقت یعنی پیشوای معنوی مسلمانان می گرفته اند. تاریخ سیستان که تاریخ محلی این خطه است و مهم‌ترین منبع سنت تاریخ نگاری ملوک نیمروز محسوب می‌شود در زمره منابع مشروعیت بخش است و برای ملوک نیمروز نوشته شده است. این منبع در فاصله حدود ۴۴۸ ق تا اوایل قرن هشتم توسط سه نویسنده در سه دوره زمانی متفاوت به رشتۀ تحریر درآمده و ما اینک با اولین نویسنده و نخستین بخش آن کار داریم که چند سطر مورد نظر در همین بخش قرار دارد . در این گونه منابع مشروعیت بخش ملاحظات سیاسی ، مذهبی و حتی محلی به شدت اعمال می‌ش ده تا از رویدادهای گذشته روایتی متناسب با شرایط سیاسی ، اجتماعی و دینی زمانه ارائه شود. به تأکید محمدرضا (بابک) سلمانی، تاریخ سیستان ملغمه ای از اقتباس، ترجمه و تألیف است و نخستین نویسنده تاریخ سیستان از برخی منابع عربی هواخواه خوارج هم بهره گرفته است.

دربارۀ روایت، پیش از این سخن گفتیم و نیازی به تکرار نمی بینم. فقط این نکته را گوشزد می کن ی م که نخستین نویسندۀ تاریخ سیستان روایتش را از موضوع بسیار فشرده و موجز آورده و این موضوع برخی را به خطا افکنده است. در همین روایت موجز به صراحت ذکر شده که « عباد سیستان به مردم سیستان سپرد » . منظور از سیستان هم شهر زرنج است. برخی افراد تصور کرده اند عباد از ترس مردم سیستان از این منطقه گریخته است. چنین برداشتی از این چند سطر مورد استناد خطاست. مدعیان کاخی عظیم به نام قیام را بر سنگ بنایی سست استوار کرده اند که چنان مدعای بزرگی را تاب نمی آورد و به اندک تلنگری فرو می ریزد.

روایتگر : درباره راوی، نویسنده یا روایت پردرداز ، نگارنده این سطور خود سخنی نمی‌گوید و بخشی از نظرات محمدرضا ( بابک ) سلمانی نسخه پژوه تاریخ سیستان را از مقدمه و تعلیقاتی که بر چاپ عکسی نسخۀ شماره ۶۹۲ کتابخانه مجلس سنا یعنی همان نسخه تصحیح بهار نگاشته است ، عینا ذکر می کند. وی نسخۀ خطی مزبور را از زوایای گوناگون به دقت بررسی و واکاوی کرده و ۲۰۲ صفحه مقدمه و تعلیقه بر آن نوشته است. سلمانی در چند جای مقدمه از جمله صفحۀ بیست و هفت دربارۀ نخستین نویسندۀ تاریخ سیستان نوشته است :

« نکتۀ چشمگیر دیگر دربارۀ این نویسنده تعلق خاطرش به خوارج است. او از خوارج و به ویژه بعضی از امرا و بزرگان شان (بیش از همه حمزه بن عبدالله) با تمجید و تعظیم یاد می کند؛ حمزه را از نسل زوطهماسب، حضین بن رقاد را مردی بزرگزاده و در چشم ندازی وسیع تر بزرگان خوارج را سالاران و صنادید عرب می داند… همواره تأکید می کند که خوارج همه اهل علم و قرآن بوده اند و طرف اعتماد مردم و در آن سمت بنای خلافت عباسیان را از قول یعقوب بر مکر و غدر می داند. این ستایش ها درباب نسل های بعدی خوارج (یعنی پس از مرگ حمزه بن عبدالله) کمرنگ‌تر می‌شود.

محمدرضا (بابک) سلمانی در صفحه بیست و نه متن شناسی نسخه نوشته است:

«دست کم چهار گرایش عمده در مولف این بخش می‌توان نشان داد: شیفتگی به صفاریان، تعلق خاطر به خوارج و ستایش از ایشان، اکراه از غزنویان، میل به امیر ابوالفضل ] حاکم وقت سیستان [ و سلاجقه»

برای اینکه خیال مدعیان از رویکرد مذهبی روایتگر روشن شود، نظر سلمانی را که از فحوای متن تاریخ سیستان استخراج کرده، ذکر می‌کنیم:«گرایش مولف به اشاعره و تنفرش از معتزله نیز طبیعی می نماید» می دانیم که اشاعره نسبت به سایر مذاهب اهل سنت نگرش معتدل تری به اهل بیت پیامبر داشته اند. فراموش نکنیم روایت در سده پنجم هجری قمری و با ۳۸۴ سال فاصله از رخداد کربلا نوشته شده است.

این موضوع که نخستین قیام به خونخواهی از امام حسین (ع) به همت سیستانی‌ها انجام شده ، اولین بار از سوی مرحوم حجت الاسلام علی دوانی ، ۲۰ مرداد ۱۳۷۲ در روزنامه کیهان هوایی طرح گردید . مستند اصلی وی نیز هم ان چند سطر تاریخ سیستان بود . وی در ماه محرم چند سال بعد در سیمای جمهوری اسلامی نیز به این موضوع اشاره کرد و سرانجام در فروردین ۱۳۸۴ ش در کتابچه‌ای که ۱۷۹ صفحه دارد تحت عنوان «اول ین قیام مردان مرد سیستان به خون خواهی از امام حسین (ع)» از سوی روابط عمومی دانشگاه زابل منتشر گردید . این اثر فاقد مجوز نشر و مشخصات کتاب شناسی و حقوقی است و کتاب محسوب نمی‌شود.

درباره نشر اینگونه آثار که در آن سال‌ها روابط عمومی دانشگاه زابل تحت ریاست دکتر حبیب الله دهمرده به چاپ رسانده ، نگارنده در کتاب « تجدد ، گروگان سنت: نقد ذهنیت تاریخ زده مردم سیستان و بلوچستان » سخن گفته و نیازی به تکرار آنها نمی‌بیند. فقط همین اندازه می‌ گویم که این آثار در چارچوب شیفتگی به ایدۀ تاریخ افتخارآمیز و با هدف افتخارسازی‌های تاریخی برای خطه سیستان تهیه و به چاپ رسیده است. بیشتر این کتابچه‌ها فاقد رویکرد علمی و روشمند هستند و صرفاً مصرف تبلیغاتی دارند.

چند سال قبل برخی از مدعیان نخستین قیام مردم سیستان به خون خواهی از امام حسین (ع) همان مطالب مرحوم علی رجبی دوانی را به شکل دیگری طرح و در پی ثبت این رویداد برآمدند. این موضوع را در قالب طرحی به شورای فرهنگ عمومی به ریاست مرحوم حجت الاسلام عباسعلی سلیمانی نماینده وقت ولی فقیه در استان و رئیس شورای فرهنگ عمومی آوردند. نگارنده در آن زمان یکی از سه عضو حقیقی شورای فرهنگ عمومی استان بود. در آن جلسه پس از طرح موضوع نخستین قیام از سوی یکی از م وافقان ، نگارنده طی سخنان ی مدعای نام برده را با تکیه بر روش شناسی تاریخی نقد و رد کرد. مقرر شد موافقان طرح و نگارنده با تشکیل چند جلسه ، موضوع را بازنگری و تدقیق کنیم. اما آن فرد و دوستانش ترجیح دادند موضوع ثبت نخستین ق یام را از مجرای دیگری خارج از چارچوب شورای فرهنگ عمومی استان پیش ببرند و زمانی به مقصودشان رسیدند که مرحوم عباسعلی سلیمانی نماینده ولی فقیه و رئیس شورای فرهنگ عمومی استان جای خود را به حجت الاسلام مصطفی محامی داده بود.

درباره آنچه در تاریخ سیستان ذکر شده و اینک دستمایه برخی قرار گرفته و ادعاهایی را مطرح کرده‌اند سخن بسیار است. شناخت و نقد منابع تاریخی ، تحلیل و ت أ ویل متن ، تحلیل گفتمان و … قصۀ درازی دارد و به این سهولت که برخی دوستان متصور شده‌اند ، ممکن نمی‌شود . تبلیغ دین با هر وسیله‌ای مجاز نیست. فراموش نکنیم امام حسین (ع) هم برای احیای دین جدش قیام کرد ، دینی که دچار سوء برداشت شده بود .