اگر قرار است این شورا هم همان راه فرهنگ و ارشاد اسلامی را برود، پس فایده تشکیل آن چیست و چرا باید بودجههای هنگفت به آن اختصاص یابد تا همان کارهایی را انجام دهد که ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام میداد؟
جشنواره هامین نمونهای بارز از این معضل است. برنامهای که ۵۵۰ میلیون تومان بودجه دریافت کرد و قرار بود شامل تئاتر خیابانی، موسیقی و نمایشگاه عکس باشد، اما از جزئیات آن اطلاعی در دست نیست. نمایشگاه عکسی که هرگز عکسهایش را کسی ندید، فراخوانی که منتشر نشد، عکاسانی که نامی از آنها برده نشد و نتایجی که هرگز اعلام نگردید. این سکوت عجیب چه معنایی دارد؟ آیا این نمایشگاه اصلاً وجود داشت یا صرفاً ردیفی بود در صورت هزینه؟ شائبهای که مطرح میشود حتی از این هم تلختر است؛ احتمال آنکه این نمایشگاه از برنامهای موازی که همزمان در زیرمجموعه همان ادارهکل برگزار میشد، قرض گرفته شده باشد. اگر این شائبهها بیاساس است، پس چرا هیچ گزارش تصویری، هیچ فهرستی از آثار، هیچ نامی از هنرمندان برگزیده و هیچ سند مستندی از این بخش منتشر نشده است؟
یکی از بنیادیترین اصول برگزاری یک رویداد فرهنگی، شفافیت در فراخوان و انتخاب است، اما در مورد همایش هامین، هیچ اطلاعاتی از سازوکار دریافت طرحها، معیارهای داوری یا اسامی برگزیدگان در دسترس نیست. این سکوت فضا را برای تفسیرهای ناخوشایند باز میگذارد: آیا طرحها بر اساس شایستگی انتخاب شدند یا بر اساس آشنایی؟ آیا فعالان فرهنگی استان حتی از برگزاری این همایش مطلع بودند یا همه چیز در حلقهای بسته رقم خورد؟ وقتی شورای فرهنگ عمومی که قرار است بستر رصد و آمایش فرهنگی باشد، حتی نمیتواند یک فراخوان عمومی منتشر کند، چگونه میتوان به ادعای برنامهریزی با شناخت دقیق اعتماد کرد؟
این درحالی است که سیستان و بلوچستان با معضلات فرهنگی جدی دستوپنجه نرم میکند. کتابخانههای عمومی با کمبود منابع و امکانات مواجهاند، فعالان فرهنگی حمایت نهادی لازم را ندارند، بافتهای تاریخی فرسوده میشوند و فضاهای فرهنگی کافی برای جوانان وجود ندارد. تنوع قومی و فرهنگی که باید بزرگترین سرمایه این دیار باشد، در سایه انتصابات ضعیف و تصمیمگیریهای فاقد شناخت عمیق، به فرصتی از دست رفته تبدیل شده است. در چنین وضعیتی، آیا اولویت درست این بود که ۵۵۰ میلیون تومان صرف همایشی شود که حتی اثر ملموسی از خود باقی نگذاشته است؟
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان از شناخت دقیق بافت متنوع فرهنگی و مدارا با همه اقوام و مذاهب سخن میگوید، اما این سخنان در کجا نمود عینی پیدا کرده است؟ آیا در برنامهریزی همایش هامین، نمایندگانی از همه اقوام و فرهنگهای استان حضور داشتند؟ آیا از هنرمندان محلی، از فعالان بومی، از نخبگان فرهنگی مناطق مختلف دعوت به همکاری شد؟ مدارای واقعی زمانی معنا پیدا میکند که در فرآیند تصمیمگیری، در انتخاب برنامهها و در نحوه اجرا دیده شود، نه صرفاً در جملات زیبای یک مصاحبه.
مسئله تنها عدم اطلاعرسانی نیست. وقتی بودجه محدود است و مدیران خود به این محدودیت اعتراف دارند، هر ریالی که هزینه میشود باید در معرض نظارت عمومی قرار گیرد. اما در مورد همایش هامین، نه گزارش مالی شفافی منتشر شده، نه صورت هزینهای در دسترس است و نه سازوکار نظارتی مشخصی وجود دارد. این یعنی در نظام اداری فرهنگی ما، یک نهاد میتواند ۵۵۰ میلیون تومان هزینه کند و نیازی به ارائه گزارش عمومی نداشته باشد. یعنی پاسخگویی تنها یک شعار است، نه یک تعهد.
ارتباط همایش هامین با شورای فرهنگ عمومی و چرایی عقد چنین قراردادی نیز ابهامات بسیاری دارد. چه ضرورتی وجود داشت که این همایش توسط شورای فرهنگ عمومی برگزار یا ابلاغ شود؟ چرا از میان همه نیازهای فرهنگی استان، این برنامه خاص اولویت پیدا کرد؟ به نظر میرسد این برنامه صرفاً برای گزارش کار و عقد قرارداد با موسسات خودی طراحی شده، نه برای تأثیرگذاری واقعی بر فرهنگ عمومی. توقع میرود که پس از هر برنامه، تأثیرات آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد، اما هیچ گزارش ارزیابیای از همایش هامین منتشر نشده است. هیچ آماری از تعداد شرکتکنندگان، میزان رضایت مخاطبان یا تأثیرات بلندمدت در دسترس نیست.
این وضعیت نشانه یک بیماری ساختاری است که دامنگیر مدیریت فرهنگی استان شده؛ نبود خلاقیت، نبود برنامههای مدون و اثرگذار، روزمرگی در تصمیمگیری و عدم شناخت کافی تصمیمگیران از بافت فرهنگی و نیازهای واقعی جامعه. وقتی مدیران از شناخت دقیق سخن میگویند، اما برنامههایی اجرا میکنند که حتی نمیتوانند آنها را به درستی مستند کنند، وقتی از مدارا و تنوع دم میزنند، اما فرآیند تصمیمگیری در حلقهای بسته باقی میماند و وقتی از اثرگذاری سخن میرود، اما هیچ ارزیابیای صورت نمیگیرد، شکاف بین گفتار و کردار اعتماد عمومی را تهدید میکند.
شورای فرهنگ عمومی باید از این چرخه معیوب بیرون آید. اول از همه، باید تمام اطلاعات مربوط به همایش هامین به صورت کامل منتشر شود: صورت دقیق هزینهها، اسامی سازندگان آثار، معیارهای انتخاب، گزارش تصویری کامل و ارزیابی تأثیر. این حداقل حق شهروندانی است که مالیات میدهند. دوم اینکه شورا باید سازوکارهای ثابت و شفاف برای دریافت پیشنهادها و مشارکت عمومی ایجاد کند. فعالان فرهنگی باید بدانند چگونه میتوانند در برنامهها مشارکت کنند و تصمیمات بر چه اساسی گرفته میشود.
سوم اینکه نظارت مستقل ضروری است، نه نظارت درونسازمانی که خود بخشی از چرخه بیپاسخگویی است، بلکه نظارت واقعی از سوی دانشگاهها، پژوهشکدهها و نمایندگان جامعه مدنی.
و چهارم اینکه سیستم ارزیابی اثرگذاری برنامههای فرهنگی باید به صورت جدی پیاده شود. هر برنامه باید اهداف مشخص و قابل سنجش داشته باشد و پس از اجرا میزان دستیابی به این اهداف ارزیابی و گزارش شود.
و پنجم انتصابات مدیریتی باید بر اساس شایستگی، شناخت عمیق از بافت فرهنگی منطقه و سابقه اثرگذاری باشد.
سیستان و بلوچستان با تمام ظرفیتهای غنی فرهنگیاش، سزاوار مدیریتی است که به این سرمایهها احترام بگذارد و آنها را به خدمت رشد جامعه درآورد. فرهنگ واقعی زمانی شکوفا میشود که در روشنایی باشد، نه در سایه. شفافیت نخستین شرط این روشنایی است. تا زمانی که شورای فرهنگ عمومی این چرخه معیوب را ادامه دهد، نه میتوان به برنامهریزی اثرگذار امیدوار بود و نه به تعالی فرهنگی جامعه.








