گپی درباره ی استاد غلامرضا عمرانی به بهانه ی انتشار مجلدات ششم و هفتم«آسوکه»
گپی درباره ی استاد غلامرضا عمرانی به بهانه ی انتشار مجلدات ششم و هفتم«آسوکه»
دهه ی چهل خورشیدی که از راه رسید، نهال آموزش بر مبنای تعلیمات نوین که چهل سال پیش از آن، در سیستان غرس شده بود، اندک ثمری داد و به بیش از چهار سده زوال و انحطاط درازدامن فرهنگی منطقه ی سیستان پایان بخشید. افرادی چون استاد رئیس الذاکرین، غلامحسین کاظمی سیستانی، جواد محمدی خمک، امین ا... سرابندی، مزار گلستانه، غلامرضا عمرانی و... ریاحین دماغ پرور شجره ی آموزش و پرورش جدید در سیستان بودند. شادروان غلامحسین کاظمی، اولین سیستانی بود که با انتشار کتاب «ناله ی بلبل» طلسم چاپ کتاب را در سیستان شکست؛ کتابش البته به تقلید از گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی نگاشته شده بود و حال و هوایی سنتی داشت، اما این ویژگی مانع از آن نمی شود که کاظمی را گشاینده ی راهی نو در عرصه ی فرهنگ استان بدانیم. راهی که کاظمی به سیستانی ها نشان داد، شوربختانه سال ها بی رهرو ماند، تا اینکه سال 1355 و 1356ش رئیس الذاکرین با نشر دو کتاب «عیدُک، جمازه سوار شب رو» و «کورنامه نیمروز» این راه را پی گرفت. در دهه ی چهل افرادی مانند امین ا... سرابندی، ملک بهجت کیانی و... هم البته مطالب و داستان هایی در مجلاتی همچون فردوسی و نشریه ی ندای زاهدان منتشر نمودند، اما چاپ کتاب در مقطع قبل از انقلاب، چندان در کانون رغبت فرهنگیان سیستانی قرار نگرفت.

غلامرضا عمرانی قبل از انقلاب ماهنامه ی فرخی سیستانی را که نشریه ای داخلی بود، با حمایت اداره ی فرهنگ و هنر و انجمن ادبی فرخی سیستانی منتشر می کرد، اما بعد از انقلاب، مدتی طولانی از عمرانی که به جبر تهران نشین اش کرده بودند، خبری نبود. این بی خبری حدود سه دهه به درازا کشید و همین موضوع تا اندازه ای نام غلامرضا عمرانی را به محاق فراموشی برد. البته عمرانی سال های زیادی در حوزه ی تألیف کتب درسی فعال بود و بیشتر او را به عنوان مؤلف کتب درسی می شناختند، اما فقط معدودی از دوستانش می دانستند که او مشغول انجام کار بزرگی در حوزه ی گویش سیستان است. اواخر دهه ی هشتاد خورشیدی، عمرانی که برخلاف تصور دیگران، در طول این سه دهه به شیوه ای پیگیر در خلوت و انزوا به شناخت علمی و روش مند گویش سیستان، کمر بسته بود، با نشر اولین مجلد اثر ارزشمندش «گویش سیستان» بار دیگر چراغ یادش را در ذهن فرهنگیان و فرهیختگان سیستانی و حتی غیرسیستانی برافروخت.

افراد زیادی را می شناسیم که وقتی پایشان به تهران رسیده، بند ناف تعلقات بومی شان را یک سر گسسته اند و خمار فرهنگ قومی به کلی از سرشان پریده است. عمرانی اما، وقتی مرکزنشین شد، میِ نوشینه ی فرهنگ زادبومش برای او مستی فزا گردید و دلش بیشتر برای فرهنگ و گویش سیستان تپید. او سالیان دراز در انزوا و سکوت برای زنده نگه داشتن فرهنگ و گویش سیستان، رنج برد و مرارت کشید. وقتی عمرانی را تهران نشین کردند، حضورش گرمی بخش حلقه ی مؤلفین کتب درسی شد و چه دردناک است که امروز، برخی از متولیان فرهنگی استان، از سر ناآگاهی، اندک حمایتی را هم که از اهل قلم استان به عمل می آورند، از عمرانی به بهانه ی مرکزنشینی دریغ می کنند.

کشیده شدن پای عمرانی به وادی «سیستان شناسی» حکایتی شنیدنی دارد: آغازین سال های دهه ی چهل خورشیدی بود که شوق دانش اندوزی، غلامرضا عمرانی، سیستان زاده ی جوان و مستعد را به دانشگاه تهران کشاند. در دانشگاه با افرادی همچون جعفر کوش آبادی، حسین منزوی و علی اشرف درویشیان هم کلاس بود و با این افراد که بعدها در عرصه ی ادبیات کشور خوش درخشیدند و پرآوازه شدند، دوستی نزدیکی داشت. در این برهه از تاریخ، کشور ما به لحاظ فرهنگی و سیاسی، یکی از پویاترین و پرنشاط ترین دوره های حیات خویش را تجربه می کرد. گفتمان ها، ایدئولوژی ها و جریان های سیاسی و فرهنگی گوناگونی در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و معرکه ای شگرف از اندیشه های بدیع و رنگارنگ آراسته بودند. عمرانی در مواجهه با این فضای سیاسی فرهنگی زنده و بالنده، به طور طبیعی دچار حیرت شد، اما در همان بحبوحه، سیمین دانشور، همسر جلال آل احمد که در دانشگاه تهران، استاد عمرانی بود و او را دانشجویی قابل و مستعد یافته بود، حلقه ی وصل عمرانی با جلال آل احمد شد. عمرانی از همان نخستین لحظه های آشنایی شیفته ی جلال شد و با راهنمایی و ارشاد آن پیر دیر روشنفکری، از سراب حیرت به در آمد. عمرانی به مدد جلال، راهش را یافت و در طریقی گام نهاد که از آن زمان تاکنون، سمت و سوی زندگی اش را رقم زده است.

جلال آل احمد از برجسته ترین روشنفکران جریانی بود که امروز از آن جریان بعضاً تحت عنوان «بومی گرایی ایدئولوژیک» نام می برند. بومی گرایی ایدئولوژیک در حقیقت واکنشی به جریان «شرق شناسی اروپا محور» بود و به برتری شرق بر غرب، باور داشت. جریان مزبور به واقع نوعی «شرق شناسی وارونه» بود. «غرب ستیزی»، «ایدئولوژی گرایی»،«تعریف ذاتی از مقوله ی هویت» و «بومی گرایی شرق محور» از مهم ترین مؤلفه های این جریان محسوب می شد. بومی گرایی ایدئولوژیک به مثابه ی یک جریان، چتر بسیار گسترده ای داشت و شمار قابل توجهی از روشنفکران، به رغم تفاوت های بارز فکری و سیاسی در سایه ی آن به تلاش و تکاپو مشغول بودند.

جلال آل احمد در همان برخوردهای اولیه با طرح این پرسش که: به عنوان یک سیستانی برای سیستان چه کرده ای! اولین جرقه ی پژوهش درباره ی سیستان را به جان عمرانی افکند. جلال آن گاه با کارکشتگی قابل اعتنایی که از او بعید نبود، بلافاصله کار ارزشمند پروفسور لازار فرانسوی را در زمینه ی گویش سیستان به رخ عمرانی کشید و به او نهیب زد که: یک فرانسوی از آن سوی دنیا به عزم تحقیق درباره ی گویش سیستان، یک دنیا رنج و زحمت را به جان می خرد و به نقطه ی دورافتاده ای به نام سیستان سفر می کند، تا راز و رمز این گویش کهن را باز شناسد و تو که خود سیستانی هستی، برای فرهنگ خویش چه کرده ای! اخگری که جلال به خرمن وجود عمرانی زد، در این جان آماده گرفت، آن هم چه گرفتنی! چنان آتشی به خرمن وجود عمرانی افتاد که به رغم گذشت پنج دهه از آن روز شعله هایش هنوز کاستی نیافته است.

جلال آل احمد، عمرانی را به تحقیق درباره ی سیستانی های مهاجر به ترکمن صحرا ترغیب کرد. آن مرد پرآوازه که چشم و دل روشنفکران زمان خویش بود، چند شب زانو به زانوی دانشجویی گمنام سیستانی نشست و تا پاسی از شب بیدار ماند، تا برای بررسی اوضاع و احوال سیستانی های مهاجر به دیار غریب، پرسش نامه ای تهیه کنند. پرسش نامه که آماده شد، عمرانی به ترکمن صحرا رفت و این اولین سفر پژوهشی وی بود. عمرانی مدتی در آنجا ماند و به گردآوری آگاهی های لازم مشغول شد، اما چیزی به اتمام کار نمانده بود که ناباورانه خبر مرگ جلال، چون صاعقه ای بر سرش فرود آمد. عمرانی آسیمه سر خودش را به تهران رساند، تا در سخت ترین لحظات زندگی سیمین دانشور در کنار استادش باشد. پس از درگذشت جلال، عمرانی از خیر این پژوهش گذشت، چه، نه دل و دماغی برایش مانده بود و با رفتن جلال، امکان نشر آن پژوهش هم از دست رفته بود؛ اما این رویداد دستاورد بزرگی برای عمرانی در پی آورد و آن، لذت پژوهندگی بود که برای همیشه در وجودش خانه کرد.

عمرانی هر چند پیرانه سر به نشر آثارش همت گماشته و جریان بومی گرایی ایدئولوژیک هم سال هاست دیگر گفتمان نیرومندی محسوب نمی شود، اما در بعضی از آثار عمرانی نشانه هایی به چشم می خورد که گواهی است بر تأثیر ماندگار این جریان بر ذهن و ضمیر عمرانی. تعلق خاطر دیرین او به جریان مزبور در شرایطی، گه گاه در آثارش به ظهور می رسد که مؤلفه هایی مانند غرب ستیزی، ایدئولوژی گرایی و بومی گرایی شرق محور، برای پژوهندگانی همچون عمرانی که در زادبوم شان با مسائل و معضلاتی متفاوت از مسائل و مشکلات مرکز مواجه بوده اند، آن قدرها مسئله و دغدغه نبوده است. عمرانی البته نسبت به استعمار بریتانیا سخت کین می ورزد و این کشور را به خاطر نقشی که در تقسیم سیستان داشت هرگز نمی بخشد.

به هر حال دل بستگی عمرانی به بررسی و تحقیق درباره ی تاریخ و فرهنگ سیستان، به امروز و دیروز نمی رسد. این عشق، دیر زمانی است در وجودش خانه کرده و هر روز بیشتر شده است. عمرانی به مدد همین شیفتگی توانسته چند دهه با حوصله و شکیبایی تمام، در گوشه ی عزلت بنشیند و با گویش سیستان نرد عشق ببازد. او در حوزه ی گویش سیستان، کارستان کرده و از رهگذر سال ها رنج و مرارت، دقایق و لطایف این گویش پر رمز و راز را به شیوه ای علمی و قاعده مند، آفتابی کرده است. غلامرضا عمرانی چند دهه، بدون هیچ پشتوانه ی مادی و حتی معنوی، به مدد عشق وافری که به زبان و فرهنگ مادری اش داشت، به بلندای همتش تکیه زد و مجموعه ای گران بها فراهم آورد که امروز نه تنها زیب کتابخانه های ما، که زینت بخش فرهنگ ما سیستانی هاست. بارها از خود پرسیده ام که اگر این چند جانِ آتش گرفته و عاشق همانند استاد غلامرضا عمرانی، استاد غلامعلی رئیس الذاکرین و چند تن دیگر نبودند، اکنون از فرهنگ و گویش سیستان چه بر جای مانده بود؟ زبان، خانه ی فرهنگ است و اگر این خانه ویران گردد، فرهنگ آواره می شود و در گریوه ی پرپیچ غربت و دربه دری، چیزی از آن باقی نمی ماند. عمرانی معتقد است همان گونه که افراد منزوی که رشته ی پیوندشان را با اقوام و خویشاوندان شان گسسته اند، آسیب پذیرتر می شوند و ممکن است به مرگی زودرس دچار شوند، زبان نیز اگر ارتباطش با زبان ها و گویش های هم ریشه و خویشاوندش قطع گردد، سرنوشتی جز نیستی و نابودی نخواهد داشت. با این رویکرد، عمرانی بررسی و تقویت گویش سیستان را که خویشاوند درجه ی یک زبان دل نشین پارسی است، به معنای صیانت از زبان پارسی می داند و به راستی هم چنین است. او با چنین بینش گسترده ای، چند دهه از عمر گران مایه اش را به پای گویش سیستان گذاشت تا این گویش باارزش را از خطر نابودی، دور نگه دارد. اثر سترگش «گویش سیستان» که آماده نشر شد، عمرانی ناگزیر سرمایه ی مورد نیاز برای انتشار آن را هم خود فراهم آورد و نمی دانید با چه مشقتی! او با اندک مواجب بازنشستگی که می گرفت، چه سختی ها که نکشید تا اثرش جامه ی نشر بپوشد. آخر حیف نبود عمری تلاش و مجاهدت عاشقانه، ثمر ندهد و به بار ننشیند. عمرانی در زمینه ی گویش سیستان کار بزرگی انجام داده بود، اما کدام ناشر حاضر بود سرمایه اش را برای چاپ چند مجلد در حوزه ی گویش سیستان به کار اندازد؟ عمرانی از دستگاه های فرهنگی استان، سخت آزرده خاطر است و از آن ها انتظار حمایت دارد؛ موضوعی که فقط به عمرانی محدود نمی شود.

غلامرضا عمرانی نثر بسیار زیبا ودل نشینی دارد؛ نثری که حاصل تسلط کم نظیر او به ظرایف و ریزه کاری های زبان و به ویژه شعر و ادب پارسی است. «وصف رخساره خورشید» و «تا قاف با عشق» ازجمله آثار قابل ذکر عمرانی هستند که نثر جذاب و پر کشش آن ها خواننده ی آگاه و علاقه مند را مسحور خویش می کند. او اخیراً آسوکه های سیستان را در هفت مجلد منتشر کرده است. «آسوکه» در واقع بخشی از طرح بزرگ «مجموعه ی سیستان» و زیر شاخه ی «ادبیات سیستان» است که عمرانی قصد دارد به تدریج انجام دهد. او در این هفت مجلد بخشی از آسوکه های سیستان را با شرح و توضیح آورده است. نویسنده در نگارش آسوکه ها در پی آن بوده که معنای الفاظ را به نثر پارسی برگرداند و با اینکه می توانسته در نگارش آسوکه ها از نثر زیباتری بهره گیرد، اما به خاطر دقت وامانت، از خیر زیبایی و روانی متن گذشته است. این هفت مجلد از سوی نشر«دریافت» و به سرمایه ی مؤلف منتشر گردیده است. کاش از افرادی نظیر استاد عمرانی که از جان مایه می گذارند تا چراغ فرهنگ این زادبوم روشن بماند، حمایتی به عمل می آمد و آن ها با فراغ بال بیشتری فعالیت هایشان را پی می گرفتند. ( این مطلب برگرفته از کتاب سال صفر اثر قاسم سیاسر است که سال ۱۴۰۰ش از سوی نشر لوار منتشر شده است)