در گام اول سیستان و بلوچستان، به دو استان تقسیم شود
در گام اول سیستان و بلوچستان، به دو استان تقسیم شود
این روزها با وخامت اوضاع زیست محیطی، گسترش مهاجرت و نابسامانی اوضاع اقتصادی و اجتماعی، بار دیگر بحث تقسیم استان، بر زبان ها جاری شده است. یکی از دلایل عمده ناکارآمدی نظام اداری در پهنه سیستان، سو مدیریت در سطوح بالا و میانی استان است. عدم دلبستگی، شناخت و نبود وجود برنامه در نزد مدیران ارشد استانی و اولویت قرار دادن منافع زاهدان بر سیستان به ویژه در موضوع آب، از جمله دلایلی ست که بر ضرورت تقسیم استان صحه می گذارد.

در گذشته بارها بحث تقسیم استان مطرح شده و هر بار به دلیلی به سرانجام نرسیده است. چند دهه قبل که سیستانی ها نسبت به بلوچ ها در نهادهای دولتی قدرت بیشتری داشتند بلوچ ها خواهان تقسیم استان بودند و سیستانی ها مخالفت می کردند. اکنون با قدرت گرفتن بلوچ ها و به دست آوردن شورای اسلامی شهر زاهدان و تسلط کامل بر شهرداری و برخی نهادهای دولتی، سیستانی ها تمایل به تقسیم دارند اما بلوچ ها به شدت مخالف اند و دغدغه هایی در این باره بیان می دارند که برخی از آنها قابل تامل است اما برای جلوگیری از تقسیم استان کفایت نمی کند. شاید تقسیم استان برای برخی گروه ها مفهومی قومی ، مذهبی و سیاسی داشته باشد اما برای نگارنده صرفا دلایل اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی و نجات سیستان از این مرحله دهشتناک است. در شرایط فعلی راه برون رفت سیستان از بحران، جدا شدن از زاهدان و استقلال در تصمیم گیری و بودجه مستقل است.
مخالفان تقسیم استان به چند گروه تقسیم می شوند و هر گروه دلایل خود را برای با این مخالفت عنوان می دارند. عده ای از زاویه قومی و مذهبی به موضوع نگاه کرده و بر این باورند که نظام قصد دارد وحدت میان آنها را از بین برده و نام بلوچستان را به حاشیه برد. البته در این میان دعوای اصلی بر محدوده سرحد شامل زاهدان و حومه(نصرت آباد، میرجاوه تا نوک آباد و گشت سراوان) است. سیستانی ها این محدوده را سرد حد می نامند و تا چند سال قبل از آخرین تقسیم بندی های استانی (جدایی سیستان از قاینات و بلوچستان از کرمان و چابهار از هرمزگان) و پیوستن سیستان و بلوچستان به مرکزیت اداری زاهدان، متعلق به سیستان بوده و زیر نظر زابل اداره می شده است و برخی طوایف و دامداران سیستانی در این منطقه سکونت داشته و یا به صورت فصلی گوسفندان خود را برای چرا به این مناطق می آورند. از آنسوی بلوچ ها هم به دلیل سکونت برخی طوایف که امروز به دلیل اهل سنت بودن بلوچ نامیده می شوند خود را مالک دزدآب (نام قبلی زاهدان) می دانند. لازم به توضیح است تا قبل از تقسیم بندی های رضاخانی و و‌رود نظام اداری و سیاسی و آموزش و پرورش به استان، قومیت به معنای امروزی مطرح نبوده و هر کس با نام طایفه شناخته می شده است. متاسفانه نگرش افراطی به قومیت که ماحصل تقابل طوایف با حکومت ها بوده امروز گریبانگیر توسعه استان شده و بندهای نامریی بر ذهن های مردم استان زده است که تشریح آن در این یادداشت نمی گنجد و موضوع اصلی را به حاشیه می برد.
در جریان تقسیم بندی استان بر اساس قومیت، مذهب و میزان جمعیت ، شمال استان به سیستانی ها تعلق داشته و دارد و سایر طوایف و مذاهب در اقلیت اند و اختلاف نظری در این باره وجود ندارد. از خاش به طرف ایرانشهر هم که پایگاه بلوچ ها بوده و سایر اقوام مهاجر بوده و اقلیت هستند. محدوده چابهار اگر چه روزگاری متعلق به هرمزگان بوده اما امروز ساکنان آن چه بومیان منطقه و چه غلامانی که به همراه استعمار به منطقه آمده اند و فرهنگ و زبان رایج را پذیرفته اند علیرغم تفاوت لهجه و فرهنگ، ذیل قوم بلوچ جمع بسته می شوند. اگر چه اکنون جمعیت گسترده ای از همه اقوام در چابهار حضور دارند اما مهاجر محسوب می شوند.
در هر روی اگر محدوده ایرانشهر و چابهار با هم یک استان مستقل شوند شاید بر سر مرکزیت سیاسی و اداری که چابهار یا ایرانشهر مرکز باشد اختلاف نظری به وجود آید اما به دلیل نزدیکی فرهنگ ، زبان و مذهب موانع ریشه ای نیستند.
درصد قابل توجهی از بلوچ ها به سردمداری مسجد مکی مخالف تقسیم بلوچستان بوده و آنرا جدایی و فاصله انداختن میان بلوچ ها تعبیر می کنند. این روزها امام جمعه مسجد مکی در استان های غربی کشور هواداران بسیاری دارد. مگر مرزبندی های استانی توانسته مانعی بر این گونه هواداری ایجاد کند که جدایی چابهار و ایرانشهر چه در قالب یک استان و چه دو استان ایجاد کند؟ بلوچ ها هر کجا باشد بلوچ است و می تواند از هر کسی در هر کجای کشور و چه بسا دنیا تبعیت کند.
برخی از مخالفین صرفا نگران نام ها هستند که هر استان چه نامی به خود بگیرد. پیشنهادی که بیش از سایر پیشنهادها در فضای مجازی دست به دست میشد، سیستان و بلوچستان شمالی، مرکزی، جنوبی و مکران بود.
در این میان سیستانی ها مخالف بودند که نام بلوچستان در کنار نام سیستان گذاشته شود و بالطبع محدوده بلوچستان هم از اینکه نام سیستان در کنار نام بلوچستان نهاده شود، ناخرسند بودند.
برخی مخالفین عدم وجود زیرساخت های لازم برای تقسیم استان را عنوان می دارند. اتفاقا به دلیل اینکه زیر ساخت ها مناسب نیست و استان توسعه نیافته، تقسیم استان ضرورت دارد. اگر استان توسعه یافته ای داشتیم که نیاز به تقسیم استان نبود. در هر سال شاید یک پروژه بزرگ ملی سهم هر استان کشور شود. این منصفانه نیست که سهم استانی با این وسعت، پراکندگی جمعیت و محرومیت تاریخی، یک یا دو پروژه در سال باشد.
برخی مخالفین سیستانی تقسیم استان، دلیل مخالفت خود را امکان بهره گیری از مرز آبی چابهار مطرح می کنند. امروز دریای چابهار چه نفعی برای مردم سیستان دارد و کدام مشکل اقتصادی آن را حل کرده است؟ قرار است چابهار متعلق به استان دیگری شود اما جزیی از ایران باقی میماند و هر تاجری از هر کجای ایران امکان استفاده از مرز آبی و دسترسی به آب های آزاد را دارد.
به دلیل برخی نگرانی ها، بدگمانی ها و دغدغه های مردم استان و جلوگیری از اتلاف وقت، پیشنهاد می شود در فاز اول استان سیستان و بلوچستان به دو استان تقسیم شود. محدوده سیستان از استان جدا شده و تبدیل به یک استان جداگانه شود و تقسیم زاهدان تا چابهار برای فازهای بعدی در دستور کار دولت و مجلس باقی بماند. با این روند هم بودجه اضافی به دولت تحمیل نمی شود، نگرانی های قوم بلوچ مبنی یکدست بودن این منطقه برطرف می شود. اگر استان شدن سیستان منجر به توسعه شد پس سایر مناطق استان هم می توانند پس از تقسیم به توسعه برسند و تردید ها و نگرانی ها بر طرف می شود.
در این میان همچنان نگرانی نام دو استان به قوت خود باقی میماند. از آنجا که زاهدان و حومه اش را هم سیستانی ها و هم بلوچ ها مدعی مالکیت تاریخی آنند، بالطبع نگرانی هایی به وجود می آورد.
اما در کل این موضوع آنقدر مهم نیست که مانع تقسیم استان به دو استان شود. بی گمان نمایندگان مجلس پس از جمع بندی نظرات مردم حوزه انتخابیه شان، صاحبظران دو قوم و دولت برای جلوگیری از اختلاف نظرها و گسترش بی اعتمادی در این باره تمهیدی خواند اندیشید.